2777
2789

اول خودم میگم یک شب با پسرم دراز کشیده بودیم سرم تو اینستا کامنت می‌خوندم میخندیدم  واقعا میگن بعد هرخنده گریه است .یک دفعه  نور گوشی افتاد رو تشک دیدم یک چیزی شبیه مار رد شد از کنار گوشم انقد ترسیدم که جیغ میزدم مار پسرمم ول کرده بودم بچم از ترس گریه میکرد سریع پاشدم برقو زدم شوهرم‌خواب بود بیدار شد گفت چیه مار کو کجاست گفتم رفت زیر تشک بخدا انقد چندشم شده بود که به گوشم خورده بودبچمو بغل کردم شوهرم نگا کرد گفت نیست که گفتم شاید رفته زیر فرش ،فرشا داد بالا یک هزار پا بخدا بهتون بگم انقد بلند بود فک کردم ماره  مارپیچیم میرفت  شوهرم کشتش ولی من انقد ترسیده بودم بازم جیغ میزدم می‌گفت کشتمش نیست گفتم اگه باز بیاد چی تا خود صبح برق روشن بود نخوابیدم پسرمم نخوابید روز بعدش رفتم شهرستان خونه بابام اینا یک هفته وایستادم ولی خیلی خاطره بدی بود طوری جیغ زدم که طبقه بالایی اومده بود رو  پله ها اونم ساعت یک شب وایی که شب بدی بود 😥😥😖😐😤





الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من از سگ میترسم

 حتی از صد متری م هم ببینم

راهمو عوض میکنم 😉😂😂😂😂😂


خیلیییی خیلی میترسما😂

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!  🌷   دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️

وای دقیقا همین اتفاق به منم افتاده توخواب بودم صبح بودشوهرم داشت میرفت سرکاردروبازکرد ازبالای درافتادپاین زودی قایم شدنفهمیدیم چی بودبعدازچن روزنصف شب اززیرمبل دراومد بیرون توتاریکی یهو دیدمش جیق زدم شوهرم بیدارشد لامپو زدیم زیرفرش قایم شده بود خیلی بزرگ بود کشتش😨

وای چه ترسناک. خیلی بده واقعا.

من یه بار دستمو سوزوندم (دو تا از انگشتام قشنگ چسبیدن به قابلمه و پوستشون جدا شد) خیلی ترسیده بودم فکر میکردم ناقص شدم. شکر خدا الان اثری از سوختگی رو دستم نیست

در شب کوچک من، افسوس...باد با برگ درختان میعادی دارد...در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792