سلام
۱۰ ساله ازدواج کردم و بچه ندارم به دلیل ضعیف بودن شوهرم ک باید عمل کنه و تا الان زیر بازش نمیره
از سال قبل از کارش ک تو شرکت نفت بود بیکار شد
من شروع کردم ب کار کردن ...دیگه کارفرما ک عوض شد تعدیل نیرو کردن منم درخواست بیمه بیکاری دادم اومدم خونه نشستم
تو این مدت ک من سرکار بودم تمام حقوقمو میدادم دست شوهرم ک خرج خونه کنه ...بعد ی آقا اومد شوهرمو برد سرکار
حالا ک کار میکنه من رنگ حقوقشونو نمیبینم
بش میگم پول بده شروع میکنه شارلاتان بازی ک ندارم
هرکی میاد خونمون چ مجرد چ متاهل جلو همه بهم میگه بو میدی درصورت ک من ب خودم میرسم حتی اگه آرایش نکنم ولی همیشه بدنم خوشبو میکنم
زنگ میزنم ب گوشیش همکار زنش جواب میده میگه من دوستشم رفتم محل کارش میگه بخدا خواستم شوخی کنم زنه کلی معذرت خواهی کرد
دوروز پیشم دادم باش حرف میزنم مسخره ام میکنه میگه خیلی پخمه ای ی خورده از عقلت استفاده کن
بش ک اعتراض کردم این چ جور حرف زدن یهو بهم حمله کرد و گردنمو گرفت و فشار میداد
خانواده هردومون شهرستان زندگی میکنن
ب خانواده اش اینو نمیگم چون همیشه وقتی بین پسر و عروسشون دعوا میشه لذت میبرن
به خانواده ام بگم چون پدر ندارم مادرم خیلی ناراحت میشه و حرص میخوره براش خوب نیس
الان دوروزه تو اتاقم هستم درو قفل کردم وقتی میره بیرون میام از اتاق بیرون
به این دارم فکر میکنم ک برم جدا زندگی کنم
لطفا کمکم کنید