سلام دوستان انشالله همتون تو شادیاتون غرق شین.❤💖
الهه جان اگه یادت باشه یکی از جذبای من خونه بود...راستش ما ی هفتس درگیر این قضیه شدیم اصً جور در نمیاد،،،ی خونه پسند کرده بودیم بیانه هم داده بودیم ومن تقریباً از روز بیانه دیگه نامه تو صندوق ننداختم چرا ک گفتم تموم شد دیگه....
ولی بعداً صاحب خونه دبه کرد تقریباً۲۰تومن اولش شوهرمو برادرم قبول نکردن..ولی چندروز بعد گفتن باشه دیشب ک باز دوباره رفته بودن بنویسن یارو دوباره گفته بود ک ۵تومن هم بزارید روش دیگه برادرم اعصابش خورد شده بود گفته ک نمیخوایم..
حالا شب میگف ک همش پیام میدن بیا ۵هم بزار روش بنویسیم...
سوالم اینه چرا جور در نمی یاد آخه؟یعنی نباید نامه نوشتنو قطع میکردم؟انقدر ناراحتی کشیدم تو این روزا...بعضی مواقع هم زیادی ناامید شدم خیلی،،،حتی یه بارهم برا نماز صبح ک تقریباً خواب وبیدار بودم با خودم میگفتم بلند نمیشم بخونم..انگاری ی جورایی از خدا ناراحت بودم....و خواب موندم و نخوندم...
صبح ک از خواب بیدار شدم انقدر از خودم بدم اومد همش میگفتم چرا به خدا اونجوری گفتم...چرا پا نشدم بخونم؟
خستم خیلی دیگه چیکار کنم آخه؟