ببین عزیزم درسته تو داری با چشم خودت میبنی ولی باید روت تاثیر نزاره...
این هنر توعه دیگه..
مث حضرت ابراهیم چون خدا گفت قربانی فرزندش رو اومد در راه خدا قربانی کنه ولی خدا گفت نمیخاد فقط ایمانش رو میخواست بسنجه...
حالام جریان ماس...خدا داره ایمانت رو میسنجه همیشه بگو مگه مهربون تر از خدا برای مادرم وجود داره؟؟ وقتی خدا هس من چرا باید غصه ی چیزی رو بخورم؟؟؟.این باز سنگین رو بردار و بزار روی شونه های خدا و خودتو سبک کن...
خودتو کااااامل بسپار دست خدا...خودتو توی آغوش خدا حس کن همیشه...
.
مادرت رو هم همیشه توی ذهنت سالم ببین شاد ببین،، یاد روزای گذشته ک سالم بود و شاد یاد اون روزا بیفت و اونطوری ببینش همیشه...
هیچ وقتتتتت هیچ وقت از مریضیش جایی نگو از زجر کشیدنش نگو،،، ناخواسته داری قدرت میدی به مریضی..
هیچ وقت به چشمم ی قربانی زجر کشیده نگاش نکن...
همیشه سالم ببینش و قوی...
اینکارایی ک گفتم سخته اما باید انجام بدی تا نتیجه بگیری...
مطمعن باش توی روزای خوب و خوش همه بلدن شاد باشن و توکل کنن... هنر اینه ک توی این روزا دست خدارو بگیری و با امید و آرامش صبر کنی...
تو هیچ وقت نمیفهمی چقدددد به هدفت نزدیکی پس ناامید نشو دلسرد نشو...
شاید ی پله تا هدفت مونده...اگه دست بکشی همه پل های پشت سرت خراب میشن...
. .