مث خانواده شوهر منن مگه اسیری بردن عزیزم منو یکی دوبار خواهر شوهرم دسم و گذاشت تو ظرف شستن خودش میپیچوند منم بلا خودشو سرش آوردم از این به بعد به نظرم بدون شوهرت نرو منم طبقه پایینشونم همیشه میزارم شوهرم بیاد خودمو مشغول میکنم که مادرشوهرم اومد بگم کارم تموم شه میام تو سفره انداختن و جمع کردن اگه خواهرشوهرم کمک بده باهم جمع میکنیم ولی وقتی مادرشوهرم تنهاست حسابی کمکش میکنم
جمله عباس معروفی وصف حال اینروزای خیلیاست:ما نسل بدبختی هستیم دستمان به مقصراصلی نمیرسد ازهمدیگرانتقام میگیریم!
اخه هرکی بیادخونشون خیلی باهاش گرم وصمیمی هستن حتی بااون یکی جاریم درصورتی ک اونم مث خاهرشوهرم هیچ ک ...
آخ بخدا درد منو داری اصلا با آدم صمیمی نمیشن خواهرشوهرم همسن خودمه هیچ بامن حرف نمیزنه تو دوران عقدمون چه الان میره میشینه تو اتاق پای تلفن با تمام دوستاش حرف میزنه یا دفتر میگیره جلوش الکی چیز مینویسه بعد دخترا فامیلشون که میان از پیششون جم نميخوره یه عوضیه که نگو اون دوتا که متاهلن وقتی میان پچ پچ میکنن مث میر غضب نگا میکنن
جمله عباس معروفی وصف حال اینروزای خیلیاست:ما نسل بدبختی هستیم دستمان به مقصراصلی نمیرسد ازهمدیگرانتقام میگیریم!
من هربار خونه مادرشوهرم میرفتم منتظر میموندم شوهرم بیاد باهاش غذا میخوردم الانم شوهرم عادت کرده نه بدون هم جایی میریم نه بدون هم سفره ایی میشینیم دقیقا رفتار خانواده شوهرم پشت و جلو شوهرم متفاوت بود اصلا نمیتونم باهاشون تنها بمونم میبینی احترام نمیذارن بگو ممنون ولی همسرم سه میاد برام سخته بدون اون از گلوم پایین نمیره اگه گفتن عب نداره باهم بیایین با شوهرت برو نگفتن نرو شام برو شوهرت باشه