یه روز میذارم میرم...

نه کسی تو زندگیم نیست .از کسایی که باهاشون در ارتباطم چندین پیشنهاد بهم شده ولی من در ارتباط نیستم با کسی .خودم بدم اصلا . فقط میدونم برادر فلانی از من خوشش اومده بوده و نمیدونسته من متاهلم و واسه خواستگاری ازدیگران امارم رو گرفته و..... اینجوری منظور مه 

من چون از شوهرم ریز به ریز نگفتم .از مشکلاتم شما فکر میکنید من دنبال یکی دیگه ام و دنبال زندگی بهتر ولی اگه بگم چه مشکلاتی باعث شده به طلاق فکر کنم بهم حق میدید.وقتی مادرت تو خونت امنیت نداشته که کیف شو از خودش جدا کنه وقتی میدونی شوهرت چشمش دنبال زنای فامیلته حتی وقتی شوهرت هیچ نیازت رو تامین نمی کنه چه احساسی چه عاطفی وقتی هیچ خرجی برات نمیکنه و حتی عشق و حال مالی هم نداری وقتی شبا ازت جدا میخوابه وقتی یه مادر به شدت خودخواه و خودپرست داره که دلش به حال هیچ کس نمیسوزه و چشم نداره یه وعده غذا حتی واسه پسرش درست کنه و ده ها موارد دیگه باز هم میشه به طلاق فکر نکرد؟

من از اول که ازدواج کردم با شک و دلهره ازدواج کردم. ریسک کردم یعنی.حالا کاری به اینکه چرا اینجوری ازدواج کردم ندارم .

منظورم به اینه شما چه راهی جلو پام میذارید.به نظرتون درست میشه یا اینکه من عمر مو بیخود تلف کردم و خواهم کرد؟؟؟

اخی عزیزم انشالله سایشون سالها بالا سرت باشه جات نیستم حق داری انشالله خدا خودش کمکت کنه عزیزم

منم خیلی اذیت شدم 

در کت میکنم چی میگی

خداااااا این زندگی رویای من نیست .....

عزیزم مشکلاتت زیاده توو همین سایت مشاوره خانواده هست راهنمایی بگیر ازش اینجا همه احساسی تصمیم میگرن راهنمایی اشتباه میکننت کاش نذاشته بودی بچه دار بشی من فقط نگران اینده بچها هستم چون خودتم همچین شرایطی داشتی بهتر میفهمی حتما با مشاوره صحبت کن عزیزمخدا کمکتون کنه خدا لعنت مرد بد کنه 

منم همین طور استارتر 

وقتی اومدم خواستگاری من از ناراحتیم شب ها که میخوابیدم از استرس از خواب میپریدم و بالا میآوردم. فکر کن چه حالی من داشتم .همش یه ظرف بغلم بود که اگه خواستم بالا بیارم اون رو بردارم .نمیدونی چه حاااااااال خرابی داشتم حتی لحظه عقد هم حالم خراب بود همش می گفتم خدااااا خودت خوشبختم کن

من که بعضی وقتا میگم شاید نفرین چند نفر پشتمه یا آهشون .که احتمالش هم زیاده 

تو چی؟؟؟فکر نمیکنی کسی پشتت آه کشیده یا نفرین کرده؟؟؟

نمیدونم چجوری باید با مشاور صحبت کنم؟؟؟

مرسی گلم بابت حرفات❤