چن روز سرد سردم همسرمم کاری نمیکنه...انگار من دلقکم که همیشه باید جو خونه رو هیجانی کنم ...دلم میخواد خودمو بکشم از این زندگی مضحک خلاص باشم...دلم اصلا دختر نمیخواد چه حالی کردم که حالا یکی دیگه رو بدبخت کنم...پسر ها فقط مشکل اقتصاد دارن اما من مشکل هر مرضی رو داریم..
حالام از همسرم بهم میخوره انگار شعور نداره...نمیپرسه حالت خوبه...انگار من آویزونش باید باشم من به تو همیشه نیاز دارم اما تو بی نیازی