دیروز صبح رفته بودیم یه اداره. دو تا کارمند زن داشت. شوهرم به یکی شون گفت فردا اومدم فلان کار رو حواستون باشه. برا ما بکنیدا
زنه هم گفت چشم
شوهرم گفت تو به همه میگی چشم و خندید. زنه هم انگا خوشش اومد. و گفت لباستم عوض کنی من تو رو یادم میمونه. باشه.
من زدم بیرون از اداره. شوهرمم اومد. بهش گفتم کارت خیلی زننده و زشت بود. چرا باهاش اینطور صمیمی حرف زدی. انگار خواهرته.
تو چرا بهش گفتی. باید بگی شما.
بعدشم عزت نفس داشته باشی و با زن نامحرم سنگین و با غرور حرف بزنی. اونم خاست دفاع کنه از خودش
گفت اون زنه پیرزن بود. زشت بود. آدمه که من بخام مثلا تحویلش بگیرم. و...
گفتم توجیه نکن. کارت زشت بود و متنفرم از این اخلاق. من اصلا به یه نامحرم تو نگفتم. همیشه حد رو رعایت کردم. تو الان این چ رفتاری بود آخه.
عصرش از دلم درآورد. ولی هنوز از دستش ناراحتم. دوس ندارم این اخلاقش چون خودم این طور دختری نیستم