2777
2789
عنوان

شوهراتون وقتی عصبانی میشن چه رفتاری ازخودشون بروز میدن

| مشاهده متن کامل بحث + 1771 بازدید | 186 پست
نمیدونم بی تفاوت باشم به رفتنش چه رفتاری میکنه بعدش میترسه بره بلایی سرش بیاد یا دیگه برنگرده 

مگه بچست که میترسی، اتفاقا اگر یکبار اینکار رو انجام بدی دیگه وسط خیابون ولت نمیکنه چون میدونه ازپس خودت برمیای

ای یار بکِش دستم                                                              آنجا که تو آنجایی...                                                           مولانای جان

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وای از دست مردا....من اوایل حرفمون میشد اون داد میرد من جواب میدادم و جالب نبود اصلا....بعد نه بخاطر اون بلکه بچم...دیدم خییییلی میترسخ الان نزدیک 1 ساله دعوا که میکنیم محل رو ترک میکنم میرم تو اتاق.اون لحظه اونم حرفی نمیزنه....بعد مثلا پامیشه میره اشپزخونه واسه خودش چایی دم کنه یا میوه برداره زیر لبش یه چیزایی میگه اعصابم به هم میریزه اما اصلااااا جواب نمیدم درم میبندم اتفاقا که بفهمه میشنوم و جواب نمیدم.اما واقعا اون لحظه ازش نا امید میشم....بارها گفتم میتونم جوابتو بدم اما بخاطر بچه هیچی بهت نمیگم چون نمیتونم ترسشو ببینم 

استاتر...وقتی میبینی داره به لحظه اوج میرسه جواب نده...بذار برای بعد اروم شدنش...اگهههه هم رفت ابدا ز نزن.بذار خودش برگرده...هیچ واکنشی نشون نده بهش

دیشب خوب بودیم ها کل راه از سر کار تا خونه حرف زدیم یک کمی بابت وضعیت کشور و اقتصاد و این چیزا ناراحت بود بعد من رفتم بالا بچه رو از خونه مادرم بیارم بابام اومد کمکم وسایلمو اوردن پایین از ماشیبن پیاده نشد سلام کنه همونجوری مثل گاو تمرگیده بود توی ماشن بهش گفتم خیلی بی ادبی که نمیای پایین سلام کنی احترام بزاری بعد یهو مثل این روانیا شروع کرد به گاز دادن ماشینو نگه داشت و پیاده شد و میدویید بره به دور دستها خل و چل

استاتر...وقتی میبینی داره به لحظه اوج میرسه جواب نده...بذار برای بعد اروم شدنش...اگهههه هم رفت ابدا ...


مرسی عزیزم سعی میکنم زنگ نزنم ولی میترسم بره خونه مادرش دوست ندارم اونا بفهمن ما دعوا کردیم یا بحث کردیم اخه دخالت میکنن 

دیشب خوب بودیم ها کل راه از سر کار تا خونه حرف زدیم یک کمی بابت وضعیت کشور و اقتصاد و این چیزا ناراح ...

خب حق داشتی....چکار میشه کرد دیگه...ادم واقعا نا امید میشه من قشنگ اون لحظه به جدایی هم فکر میکنم انقدر مایوس میشم....الان ما هم دعوا دادیم و امروز عقد برادر شوهرمه.خیلی عصبیم و نمیدونم باید چه برخوردی بکنم..نمیتونم عادی باشم.

وای از دست مردا....من اوایل حرفمون میشد اون داد میرد من جواب میدادم و جالب نبود اصلا....بعد نه بخاطر ...


خیلی بدجنس و بی احساسن انگار بچشون رو هم دوس ندارن اینم داد میزنه بچم گوشش رو میگیره 

مرسی عزیزم سعی میکنم زنگ نزنم ولی میترسم بره خونه مادرش دوست ندارم اونا بفهمن ما دعوا کردیم یا بحث ک ...

منم این ترسو دارم چون طبقه بالای خونه پدرش هستیم...پس ببین چقدر وضعم بدتره.چند باری هم فهمیدن و کار به جاهای باریک رسیده.مشاوره رفتم گفت نذار به اوج برسه ترک کن محیطو و جوابشو نده نه بخاطر اون بخاطر خودت و بچت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792