من ازدواج دوممه دو ساله ازدواج کردم ولی شوهرم خیلی طعنه ومتلک بهم میگه از خودم خسته شدم دلم میخاد بمیرم هر حرفی میزنم شوهرم ازدواج قبلی وزندگی قبلیمو به رخم میکشه الانم این بچه دست وپام بسته نمیدونم دارم به سقط فکر میکنم
خوب اشتباهدکردم اولش که اومد ادعای عشق وعاشقی داشت واینکه من با همه فرق دارم حرف مردم برام مهم نیست ...
احتنالا اون موقع داغ بوده شرایط ازدواج بایه دختر مثله عروسی مهریه خونه مستقل نازکشی ولوس بازی وادابازی برا دختررا رونداشته بعدکه باشماپیوندایجاد کرده یادش افتاده شماقبلا باکسی بودی و ....این براش شده یه تابو و شده ملکه عذابتون مثله من که همش میکوبم توسرشوهرم وقتی فهمیدم زت داشته قبله من مخصوصا ازطرف خانوادش بارها بارها مثله سوسک له شدمو حمایتم نکرد
ممنونم ولی خیلی سختمه دو ساله پدر ومادرش نیومدن خونمون نمیتونم اعتراضم کنم میگه حقشونه
به درك عزيزم فداي سرت مادر شوهر و پدر شوهر منم از عيد ٩٦نيومدن خونم ميان ميرن بالا خونه خواهر شوهرم خونه من نميان منم مهم نيس واسم اوايل ناراحت ميشدم و غصه ميخوردم بعد خودم فك كردم چرا بايد ناراحت باشم ؟اونا بايد غصه بخورن كه خونه منو از دست دادن و نيومدن😁والا
واسه اين حالتهاتم بيرون و اينا زياد برو خودتو شاد بگير دلت گرفت گريه كن عصباني شدي داد بزن اما بعدش حاله خودتو خودت خوب كن برو قدم بزن اگه دوس نداري فيلم سينمايي ببين حالشو ببر
ممنونم عزیرم خیلی دلم گرفته بود احتیاج به شما دوستان مجازی داشتم حالم خیلی خرابه
الهي بگردم عزيزم ميفهمم حالتو من خودمم بعضي وقتا ميبرم از همه حالا شما خوبه سر كار ميري من كه شوهرم حتي نذاشت درسمو ادامه بدم دلم خوش باشه 😔😔😔با اينكه من عاشقه درس بودم اما مهم نيس زندگي ادامه داره و در جريانه انشالله با بچم درسمو ميخونم 😁😁😁به تو ام قول ميدم فردا حالت كلي بهتره💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻