2777
2789

خیلی دلم پره شدیدا نیاز دارم که غصه هاامو باکسایی بگم ک نمیشناسن منو که فضاوتم نمیکنن که خانواده یا نزدیکا نیستن که تحقیر کنن که سرکوفت بزنن که بعداهمش بااین غصه هام مسخرم کنن .من هیچ وقتتتت هیچ وقت باهیچ کسی راجب مشکلاتم حرف نمیزنم کسی که منو میبینه چه اداره چه خونه باخانواده فک میکنن من به ادمه همیشه خندووون و شاد و بی غصه ام یه ادم که هربلایی سرش بیاری بازم میخنده میبخشه امادلم داغوونههه..کسیم که فک میکردم میتونم باهمسرم حرف بزنم امافهمیدم کسی نیست که به دردلام گوش بده باهمه ای که میدونم دوسم داره(شایدم اشتباه میکنم)کسی نیست که حوصلشو داشته باشه یا اروومم کنه حتی ممکنه بدترم بکنه ... تنهام توشهرغریبیم و خانوادمم ادمایی نیستن که بتونن باسیاست یاهرچیزی کاری برام انجام بدن.یجورایی یکی از دلایل ازدواج راه دورم باهمه ای که دلم تنگ میشه خانوادمن..خیلی مشکلات تو زندگی مجردیم داشتم یروز همشو میگم اماالان بعد متاهلی غصه ای افتاده رو غصه هام

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اگه بخاطر فرار از مشکلات مجردی ازدواج کردی که اشتباه هست این کار بعدش هم باید ریشه یابی کنی علت اینکه چرا همسرت نمیتونه آرومت کنه یا دلیل اینکه ب حرفات گوش نمیده چیه

خواهری یا دوست  صمیمی نداری باهاش درد دل کنی ؟من هم مث شما تو غربت زندگی میکنم از خانوادم دور هستم اما با خواهرم صمیمی لاقل اون هست پای دردلم بشینم و قضاوتمم نمیکنه . پس چرا از غصههات نمیگی لاقل سبک میشی . من هستم گوش میدم . 

عزیزم چقد منم حال تورو دارم.دقیقا شرایط منم مثه توئه😥😢😢😢

منم همینطوررررر

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه بامن ، گر از قفس گریزم ، کجا روم کجا مننننننن😔😔😔

بهمن میشه دوسال که عقد کردم با پسری که خودم باهاش اشنا شدم و یسال باهم صحبت میکردیم خیلی خوبه مهربونه فوقالعاده باهوشه خانواده دوسته و چیزایی که برام جذابیت داشت..شابدم چون تو شرایطی بودم که دوسش دارم(هرچندالانم فوقالعاده همسرمو دوست دارم اونم دوستم داره اما یمشکلاتی هست یه اخلاقایی داره که اجازه نمیده ارامش داشته باشم) تاادواجم خیلی سختی کشیدم که الان جاش نیست وگذشته یروز جزو خاطرات م میگم اما مشکل الانم که خاستم دردل کنم اینه که خانواده همسرم و همسرم انگارنه انگارکه قراره برای من عروسی بگیرن حتی حرفشم نمیزنن من همه جهیزیمو خبدم گوشه خونمونه اونا هیچی به هیچی همسرمم انگارکاملا بیخیاله هیچ حرفی نمیزنه هیچ حرکتی کاملا راحت اصاانگارمیخادتاابد همینجوری بمونه اصا وقتیم حرف میزنم گریه میکنم دادبیداراه میندازه که من همینم و نمیگیرم  عروسیو وباشه میریم خونمون بس کن امااهیچ حرکتی نمیزنه ازون طرفم کل خانوادم تحت فشارم گذاشتن اخه مااانقدر رسم موندنتو عقدو نداریم.این درحالیه که من بخاطرهمسرم راه دور اومدم با خانواده همسرم زندگی میکنم توکارم انتقالی گرفتم تهران که به این امید که قراره یماه دیگه جشن بگیرم..خیلی غصه مه به همه چی اهمیت میده جزمن اصا انگارمنو نمیبینه..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز