دوست بابام کاسکو داشت این کلی وراج بود از من خوشش اومده بود شب خونشون بودیم یهو دیدم نصفه شب یکی اسم منو صدا میزنه😂هیچی فهمیدیم اینه پاشدم پارچشو برداشتم گفتم جانم
گفت سلام فلانی 😂😂😂دوباره پارچشو انداختم یسره حرف میزد خیلی عاقل بود میخواست منو ببینه جلو چشمش باشم😂جوجه حراف باشه با پارچه اینا درست نمیشه