دختر داییم ده ساله منتظره.....
اسپرم شوهرش صفر بود خودشم تنبلی شدید تخمدان داشت...
بعد کللللی دوندگی قرص دارو و آمپول و عمل با آی وی اف حامله شد... چیزیو ک هممممه دکترا میگفتن محال.... ممکن شد
معجزه شد...
تونستن از شوهرش اسپرم سالم بگیرن دوتا...
همون دوتا رو کاشتن
و دوتاش چنین شد...
قربون خدا برم خون تازه تو رگ فامیل جریان پیدا کرد
بالاخره این دوتا لیلی و مجنون ما هم مامان بابا شدن....
رو پا بند نبودیم
زن داییم 30 سال جوون تر شد
داییم لرزش دستاش برطرف شد
اصن انگار تار موهای سفید همه بزرگترای فامیل دوباره مشکی شد
بس همه مون این دوتا موجودو دوس داشتیم بس عاشق بودن این دوتا
امااااااا اخهههههه خدااااااا چرااااااا
دیشب ساعت دو شب یه پیام برام اومد ک کاش کور میشدم نمیدیدم
دوقلو های نازنین مون آسمانی شدن. ..
آخه خدا بعد 5 ماه چرا....
بعد این همه امید جرا
حالا ک کلی سیسمونی خریده بود چرااا
حالا ک تکوناشونو حس میکرد چرااا
تو ک دیدی زن داییم چقد سرپا شده
تو ک دیدی.....
خدایا تو رو ب محمدت تو رو ب علی تو رو ب زهرا و حسن و حسینت یه کاری کن دوباره معجزه کن
داریم دق میکنیم
دارین ذره ذره آب میشیم از دیشب تا حالا
خدایا خودت غصه ت نگرفت خدایی
خودت بغضت نگرفت....