2777
2789
عنوان

جدایی از مادر شوهر...

| مشاهده متن کامل بحث + 4983 بازدید | 40 پست
فک کن مگه میشه مادرشوهر قبول کنه بره بالا  الان میگه عمری زیستم و نخوردمو جمع کردم که برم بشین ...

اره راست ميگي

اما واقعا راضي كردن مردا براي اينكه از خونه مامانشون بلند شن سخته 

ما سه تا خواهريم متاسفانه يا خوشبختانه اول زندگي با مادرشوهر بوديم و هركدوم بعد كلي سختي و دخالت تونستيم جدا شيم ازشون

دعا ميكنم بهترين ها برات اتفاق بيفته دوستم

منم 16سالگی اومدم خونشون الان 15ساله باهاشونم  تو یه ساختمونم ،جتریامم با هامون یه ساختمون ، ...

بخدا اگه بچم رو نگه دارن یه چیزی... به خدا خواستم دخترم رو ببرم امپول بزنم پسرم که سه ماهشه گداستم پیشش هنوز به نیم ساعت نکشیده زنگ زد بیا ببرس من کمرم درد میکنه 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

دقیقا... اکنا هم هی زنگ میزنن اینو ببر اینو اونو ببر اونور... بعد حاضر نیست یه ساعت بچم رو بگیره پیس ...

من اصلا دلم نمیخاد بچه بدنیا بیاد حتی نگهش دارن بعضی وقتا به جدایی هم فکر میکنم خیلی سختمه دوست دارم از همه دور باشم

خدایامرسی بابت همه چیز😍
اره راست ميگي اما واقعا راضي كردن مردا براي اينكه از خونه مامانشون بلند شن سخته  ما سه تا خوا ...

چطور راصیش کردی... میگم قهر کنم برم خونه بابام بچه ها الاخون والاخون میشن... ولی بخدا شرایط خیلی تو روحیم تاثیر گذاسته

هعییی حق داری ولی فک نکنم قبول کنن  خانواده شوهر منم دلشون میخواد ما بریم طبقه بالا ولی قبول ن ...

ببین حرفتو اول بزن که بعد دلخوری پیش نیاد، اگه مطمئنی نمیخوای با اونها زندگی کنی رک به همسرت بگو با دلایل منطقی، اینم بدون همه پدر شوهر و مادرشوهر ها بد نیستن، من با خانواده شوهرم زندگی میکنم و واقعا راضیم 

فک کن مگه میشه مادرشوهر قبول کنه بره بالا  الان میگه عمری زیستم و نخوردمو جمع کردم که برم بشین ...

من نمیگم من برم جاش بشینم ... اون اینقده خونه اش رو دوست داره تازه ۴ تا خواهر شوهر و ۲ تا برادر شوهر دیگه دارم... 

بخدا اگه بچم رو نگه دارن یه چیزی... به خدا خواستم دخترم رو ببرم امپول بزنم پسرم که سه ماهشه گداستم پ ...

😬😬😬 چقدر بدجنس 

من باردارم و 35هفته لکه دیدم ،باهاشون یه جا هستم،ولی انصافا انقدرا هم بدجنس نیستن ،خاهرشوهرم اومد یه روز کمک کرد کل خونمو تمیز کرد تا زود تر از مپعد زایمان نکنم ،بلند شد باهام اومد سونوگرافی تا بچه مشکل دار نشده باشه و...ولی مادرشوهر منم دلسوز نیست ،حوصله ی بچه نداره ،شایدم حق داره ،از کثیف شدن خونش می ترسه 

هیچ وقت فکر نکن خدا فراموشت کرده ،خدا به همه کس و همه چیز حواسش هست ❤️
بخدا اگه بچم رو نگه دارن یه چیزی... به خدا خواستم دخترم رو ببرم امپول بزنم پسرم که سه ماهشه گداستم پ ...

عزیزم منم با مادرشوهر زندگی میکنم و جاریم .زندگیم زهر شده یکسره از جاریم و بچش تعریف میکنن. و اینکه انقد بچمو وابسته به خودشون کردن علارغم سعی و تلاشی که کردم ولی بچم از دور منو میبینه داد میزنه میگه برو میخوام اینجا باشم نمیدونم باید چکار کنم ببخشیدا ولی به گ ه خوردن افتادم. کلا اعتقاد و سیاستشون اینه که همه اینا و دوست دارن و نوه ها و بچه هاشون باید 24 ساعت پیششون باشن

به شوهرت بگو از اونجا بلند نمیشه حداقل یه بالکن درست و حسابی بزنه واست

اونم میگه این کار رو بکنم ولی خیلی هزینه میخواد بازم پله ها رو دارم ... سیم برق هن جلو خونمونه ... اگه بالکن بزنه میریم زیر سیمای برق... خیلی میترسم میگم یه دف سرطانی چیزی نگیرن بچه ها۲

عزیزم منم با مادرشوهر زندگی میکنم و جاریم .زندگیم زهر شده یکسره از جاریم و بچش تعریف میکنن. و اینکه ...

بچه ات چند سالشه😀😀😀😀

بچه ات به تو میگه برو می خام اینجا باشم 😮😮

هیچ وقت فکر نکن خدا فراموشت کرده ،خدا به همه کس و همه چیز حواسش هست ❤️
😬😬😬 چقدر بدجنس  من باردارم و 35هفته لکه دیدم ،باهاشون یه جا هستم،ولی انصافا انقدرا هم بدجنس ...

اونم از کثیف شدن بدش میاد ... منم به شوهرم میگم بریم چند سال رهن بشینیم جایی طبقه پایین ولی راضی نمیشه

چطور راصیش کردی... میگم قهر کنم برم خونه بابام بچه ها الاخون والاخون میشن... ولی بخدا شرایط خیلی تو ...

نه قهر اصلا كار درستي نيست

بدتر سرد ميشه روابطتون و اعصاب خودت و بچه هات بهم ميريزه

راستش بخت باهام يار بود من كلا بيست روز زندگي كردم تو خونه مادر شوهر با جاري البته كه اون زندگيمو سخت كرده بود واقعا تو اون بيست روز قد بيست سال گريه كردم

اما همسرم كاراشو درست كرده بود براي سال بعدش كه از ايران خارج شيم اما خدا خواست و همون موقع تو اون گير و دار ها شرايطش درست شد و قبل يكسال ازش خواستن كه از ايران خارج شه

خواهرم با مادرشوهرش هماهنگ كرده بود و كمكش كرد

اما يكي از خواهرام ك مادرشوهرشم دوست نداشت اونا بلند شن از اونجا همش جاي تنگو بهونه ميكرد لوازم خونه شو باز باز ميچيد اسباب بازي هاي بچش همش ولو بود و با سياست تمام غراشو ميزد مثلا ميگفت كاش اتاق بچمون بزرگتر بود فلان چيزم براش ميخريديم يا با ي مظلوميت خاصي مغازه هاي لوازم خونه رو ميديد و ميگفت حيف جامون تنگ

خلاصه كه خيلي با سياست و در ارامش و محبت به شوهر بعد از ١٥سال از پيش مادر شوهرش جدا شد

البته يك سال و نيم محبت و سياست در پيش گرفت

اما تحمل خواهرمو ندارم اون خيلي ارومه

عزیزم منم با مادرشوهر زندگی میکنم و جاریم .زندگیم زهر شده یکسره از جاریم و بچش تعریف میکنن. و اینکه ...

خوبه میگن بچه ها با نوه ها پیششون باسن... به من میگه تو بمون با بجه ها تو خونه شوهرت شبا بیاد پیش من بخوابه من تنهایی میترسم

بچه ات چند سالشه😀😀😀😀 بچه ات به تو میگه برو می خام اینجا باشم 😮😮

آره عزیزم 2سالشه از وقتی به دنیا اومد مادرشوهرم یه سره اومد بردش خونشون حرفم زدم دعوا راه افتاد که توو میخوای نوه رو از ما دور کنی الان به این وضع رسیدم شوهرمم سمت اوناس . بعضی وقتا به طلاق فکر میکنم ولی خب بخاطر بچم نمیشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز