مادرشوهرم عروس دوستشُ مسخره میکرد اخه تو دوران بارداریش بچه اش مشکل داشت همش میرفت دکتر.....حالا جاریم زایمان کرده بچه اش مشکل داره و بستریه اونوقت خود مادرشوهرم میگه مسخره کردم سرم اومد
چرا هرکی که پولدار رو.مسخره میکنیم سرمووون نمیاد؟!
اگه چیزی رو ب زبون نیارید اسمش منع نیس
ب هرحال ادم تو دلش ممکنه خیلی چیزا بگه ولی به زبون اوردنش بده
دوستم جوونه.از شوهرش طلاق گرفته.یه بار شنیدم مادرم میگفت میگن دوستت رو فلانی(یه مرد زن دار سن بالا)دنبالشه.من احمق توی تل گرام ازش پرسیدم که چرا این حرف پشتت میزنن حواست باشه یانکنه واقعا هست.الان یکسال وخورده ایه زندگیم داغونه.تازه به نیت دلسوزی گفتم خداشاهده.صدبارم ازش معذرت خواهی کردم.ولی اندازه ده سال پیر شدم توی این مدت😭😭
من هنوز حكمت خدارو در مورد اينكه مثلا پدر يا مادر يكى منع ميكنن بعد اون اتفاق ناگوار سر بچشون مياد رو درك نكردم.آخه اون بچه چه گناهى كرده!!
مثلا يكى از اقوام ما بچه دار نميشدن، ولى كسى نميدونست كه مشكل دارن،مامان من هرسرى اين آدم رو ميديد بى منظور ازش ميپرسيد فلانى چرا بچه نميارى.الان من چند ساله اين مشكل رو دارم.من كه ميدونم مامانم قصد دل سوزوندن نداشت از سوالش،حتى اگه هم به فرض محال داشت چرا من بايد تاوان بدم؟
شاید از نظر شما از عدالت خدا به دور باشه ولی خدا کاری به نظر من و شما نداره و با خونسردی تمام تقاص ِ پدر مادر رو از بچه شون میگیره چون میدونه هیچی به اندازه ی بچه برای پدر مادر عزیز نیست دقیقا دست روی همین میذاره! دیدم که میگم! هممون دیدیم اطرافمون ! حتی تو خود همین تاپیک هم خانم هایی بودن که تقاص ِ مسخره کردن دیگران توسط مادرشون رو دادن!
یبار خواهرشوهرم بهم گفت همه که مثل تو نیس بارداریشون (منظورش این بود که من حاملگی بدی دارم و سوسولم و ...)حالا دیروز تو 5ماهگی سقط کرده اصلا دلم نمیخواد فک کنم بخاطر اه من بوده
اما واقعا بعضی چیزا دست خود ادم نیس مثلا من انقباض داشتم که دست خودم نبود
نه عزیزم مشکلی نداره یه دختر بود باهاش دوست بودم همکلاسیم بود من مامانم میومد دنبالم بعد از مدرسه خلاصه یه چند باری ما اینو رسوندیمش تا یه مسیری که راحت باشه اینا گذشت درست یادم نمیاد چی شد ولی یه دفعه انگار دشمن خونی هم شدیم خیلی اذیتم میکرد یعنی هر موقع میرفتم چشمم به این میخورد حالم بد میشد از شانس گندم سال بعدش هم کلاس شدیم ولی گفتن تصادف کرده دیگه مدرسه نمیتونه بیاد یعنی دنیا رو بهم دادن که دیگه نمیتونست بیاد مدرسه نه اینکه تصادف کرده باشه خوشحال بشم نه واقعا فقط بخاطر چشمم به چشمش نمیخورد خیلی خوشحال بودم این دختر هم ابانی بود بخاطر همین منم از هر چی ابانی بدم میومد پسر داییم کلان ازش بدم میومد یعنی ما رفت و امدی با این دایم نداشتیم نمیدونم چطور شد یه دفعه اومدن خواستگاری نمیدونستم متولد آبان ماه رفتیم ازمایش بدیم داشتیم فرم پر میکردیم که گفت ابانی هستم اینم از شانس من خیلی بدم اومد وقتی گفت ابانی هستم ولی آلان خیلی دوسش دارم یکمی خود خواه و حریص هست ولی همه چیش عالیه پسرمم که ابانی شد
