یه رفیق داشتم دوبار دو نفرو تو جمع دانشگاه میخواست دوبارش طرف اومد به من پیشنهاد داد
یبارش که احمق رفته بود به اون گفته بود مثل خواهرمی برو برام باهاش حرف بزن! بعد اومد به من گفت مسیح به نظرت فلانی چجور ادمیِ
منم از همه جا بی خبر فکر کردم بالاخره طرف بهش پیشنهاد داده گفتم خیلی پسر خوبیِ و ...
خلاصه اینم بدون اینکه چیزی بگه گفت بیا بریم کافه رفتیم و اونجا که بودیم یهو یارو اومد منم خودمو اماده کرده بودم وقتی رفتیم ببندمش به فحش که چرا دوست شدی به من نگفتی تو همین فکرا بودم یهو رفیقم از جاش بلند شد گفت خوب دیگه من تنهاتون میزارم حرفاتون رو بزنید... یعنی وا رفتمااااا... اخه یارو اصلا تایپ من نبود... کلا خوشم نمیومد ازش...