تو مهمونیا گیر میدادن که چرا فامیلمونو تحویل نگرفتی چرا بلبل زبون نبودی چرا خودتو گرفتی
میرفتیم خونشون بعدش پیغام پساام که چرا کادو نیاوردین
با نامزدم بیرون میرفتیمعزار بار زنگ میزدن که با هم نمونیم الکی یه کاری میدادن دستش
لباس میخواستم بگیرم هزاااار نظر میدادن
میگفتن ما که خونه نیستیم باید بیای پیش ماوان تنها نباشه . و انتظار کلفتی ازم داشتن
حالامن بخدا بهترین موقعیتو دارم و از نظر ظاهر و زیبایی و خانواده و اسم و رسم و خوشنامی و مالی و تحصیلی و همه چی بخدا سر بودیم. کل شهر مارو به خوبی میشنلسن و اسممون بزرگه. بعد انتظار داشتن بردشون باشم.
و منم اشتباهم این بود که متاسفانه اوایل خیییییلی خودمو خاکی گرفتم گفتم یه وبد با خودشون فکر نکنن چون موقعیتم ازشون بالاتره خودمو میگیرم😔
بعدها همه بهم گفتن حیف بودی با این انتخابت.
البته پسره خیلی خوب بود و دوسم داشت ولی خواهراش اهل همه کاری بودن.
منم داشت جونم به خطر میفتاد . بهم زدم.
خدا نگذره از خواهراش و پدر و مادرش