خانواده شوهر من خیییلی مخالف ازدواج ما بودن خیلی اذیت کردن، مراسم ما نیومدن، دو ساله ازدواج کردیم احترامی نذاشتن، یهفتس عمل کردم هیشکی ن زنگی و نه عیادتی، حتی خانوادم رو یکبار خونشون دعوت نکردن،
دیگه دیشب همسرم گفت آزادی که خونمون بیای یا نه....
کیا اینطورین؟
من اینجوریم کلا بوسیدمشون گذاشتم رو طاقچه فامیل شوهر رو شوهرمم هم همین کارو کرده البته من چون غریبم خیلی اذیت میشم ولی در کل اگه تنها نبودم والاصدسال سیاه اینا ارزش اشتی دوباره رو ندارن
مممممن
ممممن
معلومه ک ازادم ب چ حقی شوهر بخواد مجبور ب رفتنم کنه
خانواده شوهر منم خوب اذیت کردن
منم قطع رابطه کردم
پنجشنبه خواهرشوهرم به شوهرم گفته بود من شنبه میام خونتون
منم به شوهرم گفتم من شنبه خونه نیستم
درسته دعوا کردیم ولی بهشون فهموندم دیگه عصر هجر نیست که کسی از خانواده شوهر بخوره
اذیت کردی حالا نمیتونی راحت بیای و بری
عزیزم با این شرایطی که میگی خب طبیعیه که نخوان ارتباطی باهات داشته باشن، شما هم به ندرت برو خونشون مثلا عید به عید ، اگه بخوان ارتباط را شروع کنن، خودشون پیشقدم میشن
منم آزادم ولی دیگه بعضی وقتا وظیفه ی خودم میدونم برم که حالت قهر نباشیم
آزاد
عمه وداییمن
اگه یه هفته نبینمشون دلتنگ میشم یااونامیان یامامیریم
دم همتون گرم. من قبلا با زور میبرد. الان دیگه میبینه اینطورین میگه هر طور راحتی. منم تصمیم گرفتم هررررزگاهی برم که نگه دنبال قط رابطه ای
همه داستان تقصیر عنتر خانومه
