ی همچنین اتفاقی واسع منم افتادن
افتاده بود ..جالب این بود ک تازه اومده بودیم تو همون محله ..ی عروسی بود نگو ک عروسی همون کثافت بود ..من م غریب بودم نمیدونستم کی به کیه هنوز چند روز از عروسیش نگذشته بود افتاده بود پی من ..بعد ی مدت ته توی قضیه ک.در آوردم فهمیدم بعله زن داره و اون روزم عروسی خود خاکبرسرش. بود...کلی بد گفتم بهش اونم حرفش این بود من این دختر رو نمیخواستم و انتخاب خانواده بوده و فلان