درد منو داری خواهر منم هر قدمی که تو خونه برمیدارم مادرشوهرم میدونه همیشه هم تو زندگیم دخالت میکنه با حرفای نیش دارش شوهر منم بچه اوله خانواده است
مادرشوهرم کلا یک پسر داره و یک دختر
هه
شوهرت زیر دست مامانش نیست که ایطوری باشه
اونسری به من گفت بیا بریم نمیدونم مامانش چه نقشه ای برام‌کشیده بود که خواسته منو بکشونه اونجا
منم حالم بد بود گفتم نمیتونم یه روز دیگه یک دعوایی راه انداخت باهام😏
عزیزم.یطوری باید نشون بدی که شوهرت به چشم ببینه که ننش اذیتت میکنه.به شوهرت بگی گارد میگیره باید عملی نشون بدی مثلا بشین اشک تمساح بریز شوهرت بگه چی شده اول نگو بعد بگو من مامانتو مثل مامان خودم میدونم ولی اون منو مثل دخترش نمیدونه.البته قبل از این کارا باید دل شوهرتو.حسابی به دست بیاری
بخدااا من اصلاااا از خاتوادم جلوش دفاع نمیکنم هیچوقتم ب خانوادش توهین نکردم چون ادمای خوبین ولی شوهرم ی ادم عجیبیه بخدا خیلی مغرور یچی میگی بهش جلو هرکی باشه جلوهمه توهین میکنه بهت من سکوت میکنم میخندم بدتر میکنه بعدشم اصلامعذرت خواهی نمیکنه میگه من هیچوقت هیچجا مقصرنیستم
سه تا پسر داره، یکیش که افسردگی داره کاری به کسی نداره شوهرمن همه کاره شونه، مامانش نزدیک 60 سالشه ولی اصلا بش نمیاد از بس مشکلاتا انداخته رو دوش شوهرم، دیرم زنش داد بقول خودش میگه من با پسرم روزگاراااااااا داشتم😬😨😆شوهر من خیییییلی احترام بشون میذاره اونم با گریه حرفشا پیش میبره، اگه من گریه کنم میگه واسه من ابغوره نگیر
نه والا شوهر من اصلا وابسته نیس حالا داداشام وابسته مامانمم
