من امروز با مادر شوهرم رفتم خرید واسه پسرم الان ۷ ساله ازدواج کردم ولی اجازه ندارم تنها بیرون برم حتی تا دم در وقتی تو معازه بودیم پسرم خیلی ادیت میکرد میخواستم حساب کنم مادر شوهرم دنبال پسرم رفت جلو در مغازه ی فیل اون جلو بود رفت باهاش بازی کنه اخه پسرم 2 سالشه کوچیکه ازش عکس هم گرفت وقتی اومدیم خونه مادر شوهرم عکسو نشون شوهرم داد گفت ببین پسرتو داره با فیله بازی میکنه میخواست پسرمو ساکت کنه داشت اذیت میکرد من گفتم راستی سوار فیله شد گفت نه شوهرم یدفعه گفت چی مگه با هم نبودین گفتم من تو معازه بودم داشتم حساب میکردم خلا صه عصبانی شد حسابی به مامانش گفت من زنمو دست تو امانت میسپارم تو ولش میکنی منم قاطی کردم که مگه من هرزه ام مگه خرابممگه به من اعتماد ندار ی گفت نه من بهت اعتماد دارم به مردم اعتماد ندارم خلاصه هر کی هر چی گفت که حرفت بده زشته اینطوری میگی قبول نکرد خلاصه منم کلی گریه کردم الانم فشارم افتاده از حرص بهش گفتم اگه ناراحتی از این به بعد خودت بیا دنبالم گونی هم بکش سرم کسی نبینتم به نظرتون من حق دارم دیگه چی بهش بگم راجع به این قضیه