من امروز با مادر شوهرم رفتم خرید واسه پسرم الان ۷ ساله ازدواج کردم ولی اجازه ندارم تنها بیرون برم حتی تا دم در وقتی تو معازه بودیم پسرم خیلی ادیت میکرد میخواستم حساب کنم مادر شوهرم دنبال پسرم رفت جلو در مغازه ی فیل اون جلو بود رفت باهاش بازی کنه اخه پسرم 2 سالشه کوچیکه ازش عکس هم گرفت وقتی اومدیم خونه مادر شوهرم عکسو نشون شوهرم داد گفت ببین پسرتو داره با فیله بازی میکنه میخواست پسرمو ساکت کنه داشت اذیت میکرد من گفتم راستی سوار فیله شد گفت نه شوهرم یدفعه گفت چی مگه با هم نبودین گفتم من تو معازه بودم داشتم حساب میکردم خلا صه عصبانی شد حسابی به مامانش گفت من زنمو دست تو امانت میسپارم تو ولش میکنی منم قاطی کردم که مگه من هرزه ام مگه خرابممگه به من اعتماد ندار ی گفت نه من بهت اعتماد دارم به مردم اعتماد ندارم خلاصه هر کی هر چی گفت که حرفت بده زشته اینطوری میگی قبول نکرد خلاصه منم کلی گریه کردم الانم فشارم افتاده از حرص بهش گفتم اگه ناراحتی از این به بعد خودت بیا دنبالم گونی هم بکش سرم کسی نبینتم به نظرتون من حق دارم دیگه چی بهش بگم راجع به این قضیه
وای ماراتون منم مشکل تورو دارم منم ۱۴ ماهه ازدواج کردم هیچ جا تنهااجازه ندارم برم مثلا وانتی میاد بخ ...
باورت میشه هنوز نمیدونم سوپر مارکت کوچمون اصلا چه شکلیه؟
یا اسم وانتیه اکبر آقاست فقط اسمشو بلدم تاحالا ندیدمش😅😅
دلم بهانه دارد! تو میدانی بهانه چیست؟ بهانه همان است که چمدان خالی را میگذاری کنار در تا بترسد، روسرت ات را شل میبندی تا اشاره کند "بکش جلو آن بی صاحب را " بی آنکه چتر بر سرت بگیری به باران میروی تا چتر نگاهش را روی سرت که نه روی دلت نگه دارد... خلاصه برای ما فقیر فقرا که به داشتن یک کف دست مهر و محبت محتاحیم ، بهانه همان است که دلت پرواز بخواهد اما کلی هزینه بابت قفس داده باشی...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس دوست عزیز لطفا متن امضاء من رو بخونید نی نی سایتی گرامی لطفا اگر با کامنتهای من مخالفتی داشتید احساستون رو کنترل کنید و من رو ریپلای نکنید مگر اینکه مستقیما شما رو مخاطب قرار داده باشم یا استارتر تاپیکی باشید که توش پست گذاشتم ، من مایل نیستم هیچ بحث و تبادل نظری با مخالفانم داشته باشم مگر اینکه خودم اعلام آمادگی کنم پس خودتون رو خسته نکنید و با اجتناب از هر بحث بیهوده ای در حق اعصاب و شخصیت من و خودتون لطف بزرگی بفرمایید
منم شوهرم این مشکل و داره .مخصوصا من قبل ازدواج خیلی آزادی داشتم. از اول باهاش طی کردم اونم قبول کرد ولی بعد ازدواج فکرای خراب درمورد من میکرد همش فکر میکرد اهل خیانتم ولی من مقاومت میکردم و آزادی می خاستم.همیشه می گفتم موقعیت وتوی ادما منفی نشستن باعث این شده فکر بدکنی از آدما منفی وکسای که بیکارن فقط در مورد زن مردم حرف میزنند دور شو.بهتر شد اینم بگم رفت دکتر بابتش. از مشاوره گذشت بوده ذهن خرابش، .دکتر گفت مغزت افکار مثبت ترشح نمیکنه؟ بهش قرص داد اونم میخوره افکار منفی ازش دور میشه تا شش ماه بعد اثر میکنه دارو