شوهرم خیلی اخلاقاش متفاوته مردای دیگست نمیدونم چرااینجوری دوست دارم بهم محبت کنه از وقتی ازدواج کردیم هشت ساله میگزره اما کلمه عاشقتم عشقم خانومم دوست دارم وحرفای عاشقونه اصلا بهم نزده مثلا بعضی وقتا که سرکاره بهش پیامهای عاشقونه بدم فقط درجوابش مینویسه باشه یا خب همین بی تفاوتیش دیوونم کرده وقتی من یا پسرم مریض بشیم باید انقدر بهش بگم تادکتر ببره دیشب از دندون درد تاخود صبح گریه کردم خیلی عذاب کشیدم اما بیدارش کردم دادوبیداد کرد چکاری از من برمیاد که بیدارم میکنی یاامشب اسهال واستفراغ گرفتم اما نگفت ببرمت دکتر یاقرص برات بگیرم تازه تقاضای رابطه کرد که نزاشتم غر غر کرد مجبور شدم چون اصن اعصاب شنیدن غر غروندارم بااین حالم حین رابطه حس تهوع داشتم اما نمیگفت بیخیال شم بعدش رفتم دستشویی بالااوردم واومدم دراز کشیدم گفتم بدنم سرده دست وپام میلرزه گفت چمیدونم چته پتو راحت کشید روخودش بخابه گفتم ایشالا فشارم توخاب بیفته بمیرم میگه چه خوش خیالی حالاحالاها نمیمیری چرااینجوری رفتار میکنه بخدا همه جوره از نظر زندگی تیپ قیافه بخودم میرسم توی خانوادشون از همشون سر ترم بیشتر وقتها سرد برخورد میکنه خیلی کلافه ام سرد شدم اززندگیم این سهم من نبود😔😔😔چکار کنم بچه ها مرد زندگی نسبت بهت بیتفاوت وسرد باشه خیلی ناراحت کنندست