دوستپسر نمیگرفتم با دوست هایی که دخترن و حسود هستن اصلا دوست نمیشدم
فقط درس میخوندم اونم کامپیوتر میخوندم
اون لحظه ای که از سوراخ در دیدم زن عموم داره یک چیزی میریزه تو خونمون به جای ترسیدن بیلو بر میداشتم درو باز میکردم میزدم تو سرش داد میزدم آبروشو میبردم