دختربرادر من صبحا توسرویس خوابش میبرد تو مهدهم به مربی میگفت میشه من برم بخوابم ،،یعنی وقتی میخواست ازسرویس پیاده شه به زور بیدارش میکردن انقد دلم واسش میسوخت مامانش دیگه کم کم ساعت۸میخوابوندش تا بالاخره عادت کرد باید عادت کنن
پسر داشتن حس شیرینیه ....دنیای معصوم وکودکانه اش به من که یک زن هستم حس آرامش عجیبی میده.... وقتی که از همه مرد های زندگیم نا امید میشم و به یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه ، نه پدرمه، ونه برادرم . اون تنها عشق زندگی منه که بادستای کوچولوی مردونه اش موهام رو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هام رو فراموش کنم، با صدای قشنگش توی گوشم میگه : مامان، امروز موهات چقدر قشنگ شده .......❤️ وتوی اون ثانیه هاست که من اوج میگیرم وبا عشق زندگیم از ته دل میخندم.... آره ..... عشق زندگی من اون چشمای قشنگ مردونه ست که با نگاهش فریاد میزنه :مامان عاشقتم........ومن با تمام پوست و گوشت و خونم عشقش رو احساس میکنم.....❤️❤️❤️❤️تقدیم به پسردارا😘
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
یه هدیه ی چیزی که خیلی دوست داره بخر بده معلمشون بهش بده
فایده نداره همه کار کردم پارسال هم مهد کودک بردمش یک روز خوب بود یا روز گریه میکرد حالا باز امسال گریه میکنه مدرسه پارسالشه محیطش اشناست معلمش ماله پارسالشه پسر عموش هم همراشه تو کلاس
گرنگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد