نشسته بودم خیر سرم داشتم خستگی در میکردم
یهو دیدم صدای ترکیدن اومد همراهشم صدای شرشر آب😣😣😣
چشمتون روز بد نبینه
آکواریوم شیشه اش از زیر ترکید😭😭😭😭 یعنی ترک خورد ( البته ترک که چه عرض کنم گسلی بود واسه خودش)
خدایا حالا من چه کنم!😥
اولین کاری که کردم قبل از این که آب به فرشا برسه
فرشا رو جمع کردم
یعنی با چنان قدرتی فرشارو تا زدم و بلند کردم که داداش کایکو تو میتی کومان باس جلوم لنگ مینداخت🙄
بعدش رفتم ظرف آووردم تا اون ماهی های بینوا رو از خفگی نجات بدم😧
اومدم دیدم دخترم وسط آب شیرجه رفته میزنه رو آب میگه دَدَدَدَدَدَ😣
ای خدا اینو دیگه کجای دلم میزاشتم😥
دیدم تنهایی کاری از دستم بر نمیاد😒
زنگ زم به جناب همسر که ای داد و ای هوار بیا که خونه رو آب برداشت😢
بعدش اومدم ماهی هارو منتقل کنم تو لنگن😣(خیلی چندش بود...حالا تو این هیری ویری هر چی به مغزم فشار آوودم که جای تور ماهی رو پیدا کنم نشد که نشد...اصن جواب نمیداد لامصب😒
گفتم درک رفتم با سطل ماهی هارو با اعتماد بنفس و ژستی چون ژان والژان نجات دادم و منتقلشون کردم تو لگن😥
بعدش رفتم سراغ دخترم و اونو تمیز کردم
یه پتوی گنده هم آووردم انداختم وسط آبا که مثلا آبارو جمع کنه که یه وقت همراه سقف پایینیا نیوفتم تو سفره ی عصرونه شون😒😓
تا جناب همسر تشریف آووردن و دوتایی گندِ زده شده رو جمع کردیم😥
حالا بگین با این بوی گند چکار کنم😭😭😭😭
هر کی از در بیاد تو چشاشو که ببنده فکر میکنه اومده لب ساحل فرح آباد 🤕
با اینکه قطره ی خوشبو کننده ریختم کف سالن ولی بازم بود میده😷
اینم از اوضاع خونه😓