2777
2789
عنوان

خاطرات زایمان من (فروردین ۹۷)

6698 بازدید | 18 پست

بسم الله الرحمن الرحیم 

تیر ۹۶ بود ک فهمیدم باردارم خیلی ویار داشتم از همه چیزو همه کس حالم بهم میخورد هیچی نمیتونستم بخورم حتی اگ نصف لیوان اب میخوردم بالا میاوردم انقد ک حتی ی بار خون بالا اوردم خیلی حالم بد بود تا پنج ماه از پنج ماه ب بعد ک بهتر شدم دنبال این بودم ک بفهمم سز بهتره یا طبیعی اونایی ک سز کرده بودن میگفن خیلی خوبه از طبیعی بهتره اونایی ک طبیعی زایمان کرده بودن میگفتن سز میکشن ادمو خیلی دورراهی بودم گذشت تا ماه نهم ب دلایلی نشد پیش مامانم باشم رفتم خونه مادرشوهرم واسه زایمان رفتیم پیش ماما خصوصی گف ی سانتی و لگنت خوبه نمیدونستم الان باید خوشحال باشم یا نه مادرشوهرم گف میخاد سز شه گف نــه چرا هودتو بدبخت میکنیو از این حرفا بالاخره کلی منو ترسوند چن روز گذشت دردام شروع نمیشد دیگ حوصلم سر رفته بود خیلی اذیت بودم شوهرم پنج روز دیگه بیشتر مرخصی نداشت حالم بد بود تا اینکه مادرشوهرم گف فردا بریم زایشگاه بگو دردام شروع نمیشه قرار شد فردا بریم زایشگاه شبش خیلی استرس داشتم ترسیدم بستریم کنن خلاصه با هزار ترسو صلوات رفتم معاینه کرد ک یکم درد داشت و گفت ی سانتی برو سه روز وقت داری گفتم خداااایا سه روز دیگه برگشتیم تو ماشین بودیم ک کمرم ی تیر عجیبی کشید 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

چهار بعدظهر بود ی درد خفیف ک میرفت و میومد ی خوشحالی داشتم راه میرفتمو لبخند میزدم گذشت تا هشت شب کمرم درد میگرفت ولی قابل تحمل بود میخاستم دردامو تو خونه بکشم ولی نذاشتن مادرشوهرم گف اگ چیزیت بشه چی خلاصه بردنمو باز معاینه گف ی سانتی الان شبه و نمیتونیم بهت امپول فشار بزنیم بمونی اینجا واست کاری نمیکنیم میخای برو بعد بیا رفتم تا ۱شب تو محوطه بیمارستان راه میرفتم دوباره رفتم معاینه گف همون ی سانت گفتم یا ابوالفضل خلاصه رفتیم خونه تا پنج صب کمرم هی میگرف هی شوهرمو میگفتم ماساژ بده رفتم زیر دوش اب گرم اونجام طاقتم نمیومد مامانم پیشم نبود ی غم عجیبی داشتم پنج صب دیگه حالم بد شد خیلی درد داشتم ناله میکردم رفتیم بیمارستان گف دوسانت مردم ب معنای واقعی ناامید شدم گفتم اینهمه درررررد دوسااانت من حداقل دوروز دیگه درد بکشم بشه ده سانت گفتم میرم بیرون راه برم دوست داشتم پیش شوهرم باشم گف نه کجا میری نذاشت برمو مادرشوهرمم بیرون کرد خیلی میترسیدم ی روپوش داد تنم کردم و بردم رو تخت ی سرم بهم وصل کرد رو تخت داشتم جووون میدادم میگفتم توروخدا بذارین راه برم نمیذاشتن داد میزدم ناله میکردم هیچکی ب دادم نمیرسید 

وای چرا نمیذاشت راه بری؟ چرا نذاشت با دوسانت بری پیش شوهرت؟ یعنی بعضی پرستارا واقعا مریضن

تو رابطه‌ای که قراره همش اشتباهات طرفو ببخشی... یه بار خودتو برای انتخاب اشتباهت ببخش و تمومش کن :)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز