۹ اذر. تاریخ فوت ایشون بود در سال ۸۴
عروسی به احترام همسرم و خانوادش عقب افتاد
۱۵ تیر سال ۹۵ حدودا ۷ ماه بعد از فوت مادر همسرم عروسی کردیم
اینم بگم که تو کل این یک سال و نیم فقط یک بار عیدی برای من اورده شد و با کمترین توقع سعی کردیم با همسرم زندگی رو بسازیم
همسرم مرد خوبی بود خداروشکر
خدارو شکر تا به امروز عاشقانه زندگی کردیم
و از هیچ تلاشی برام دریغ نکرده
عروسی هم به باب میل من گرفت ، سلف سرویس، البته با کمک هم،
هیچ وقت منو تویی نکردیم تو هزینه های زندگی
هر چی خریدیم مشترک به نام کردیم
سال ۸۸ خداوند یه دختر گل بهمون هدیه کرد
دخترم که ۵ ماهه بود، متاسفانه پدر همسرم سمته قلبی کردند و فوت کردند
ایشون بعد از همسرشون تمایلی به ازدواج نشون ندادن
و همیشه ما رو نصیحت می مردن که زن و شوهر باید رفیق هم باشن
این جمله رو یادگاری دارم از ایشون
خدا رحمتشون کنه هم پدرشون و هممادرشون
تا به امروز همیشه احترام به خاناده هامون در اولویت بوده
روابطم با جاریم و خواهر شوهرا خداروشکر خوب بوده
همشون احترام زیادی برام قائل هستند.
احترام متقابل بین خانواده من و خاناده همسرم وجود داره
بر خلاف خیلی از ازدواج ها، خانواده های ما با هم رفت و امد دارن ، مامانم با خواهر شوهرام و جاریم
هیچ وقت دخالت نکردن، گاها حرفایی می شنیدم ولی خیلی سطحی از کنارش عبور می کردم
اونا هم همینطور اگه حرفای من باب میلشون نبود، چشم پوشی می کردند