2777
2789
عنوان

قسمی از داستان زندگی من

| مشاهده متن کامل بحث + 20628 بازدید | 475 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تو این فاصله کمتر از یک هفته 

۴ تا خواستگار اومدن خونمون 

یعنی هر شب یکی

هر کی که دیشنهاد داده بودو قبل درخواست اشنایی داده بود

مامانم دعوتشون کرد که اونا رو هم دیده باشیم و با قاطعیت بتونیم تصمیم بگیریم 

یادش بخیر ۴ تا سبد گل تو بالکن خونه داشتیم و اسم هر خواستگار روش نوشته بودیم که اگه ادامه پیدا کرد بدونیم گلش کدوم بوده

اخه مامانم معتقد بود که باید کل خواستگار در مراسم های بعدی تو‌ خونه دختر وجود داشته باشه یعنی اینو احترام می دونست. 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

ساعت ۴ شد نیومدن

۴ و نیم شد نیومدن

۵ شد نیومدن

غرورم اجازه نمی داد بهش زنگ بزنم

کم‌کم شروع کردم به بد و بی راه گفتن بهش

و مادر بزرگم دلداریم می داد 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

دیگه نا امید شده بودم از اومدنشون که زنگ خونه رو زدن

بابام در رو باز کرد و رفت به استقبالشون

پدرش یک‌ پیر مرد سپید موی خیلی خوش رو و زیبا چهره بود 

قیافشو دوست داشتم ، 

برادرش حدودا ۴۳ ساله بود با موهای پرکلاغی و قد کوتاه تر از خودش

خواهرش یکم قدش از من بلند تر بود و سفید رو‌تر و شایدم یکم خوشکل تر از من

مامانش یک زن جا افتاده و سن دار بود که لهجه داشت و یه خالکوبی کوچولو هم رو چونش 

جالبه که مامان و خواهرش با مانتو بودن

از اون مانتو ماکسی ها

خواهرش مثل خانم معلما مقنعه داشت و انگار که اومده بود سر کار

خودش هم یه کت و شلوار نو پوشیده بوده که حدودا دو سایز از خودش بزرگتر بود 


من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
دیگه نا امید شده بودم از اومدنشون که زنگ خونه رو زدن بابام در رو باز کرد و رفت به استقبالشون پدرش ...

جنوبي بودن؟

يعني كي دنيا تموم ميشه    حالا ك چي مثلا مثال  امروز اعصابم خرده دلم ميخاد بزنم شل و پل تون كنم    

واقعیت زیاد از مامانش خوشم نیومد

خواهر و برادرش معمولی

ولی از پدرش خیلی خوشم اومد

مجلس به سلام و احوالپرسی گذشت 

مادربزرگم و مامانش حسابی با هم هم صحبت شده بودن

یه جورایی مامانش با مادر بزرگم جور در میومد نه با مامانم 

مامانم شیرکاکائو اماده کرده بود

با شیرینی و‌شیرکاکائو پذیرایی کردم

و اومدم که براشون میوه بزارم تو بشقاب

اونقدر ظرف میوه جلوی کاناپه پر میوه بود 

که من هر میوه ای برمی داشتم یکی میوفتاد زمین 

اون طفلک هم مجبور بود دولا بشه بره زیر میز و میوه افتاده رو بیاره بده دست من

این اتفاق سه چهار مرتبه افتاد و باعث خنده همه شده بود و یه جورایی باعث شد که بیشتر خانواده ها صمیمی بشن


من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

اینک بگم که به سبد گل و به جعبه بزرگ شیرینی هم اورده بودن

گلشون بزرگ بود ولی خوشکل نبود

ولی همین که مرتم گذاشته بود سبد گرفته بود و جعبه شیرینش هم بزرگ بود برای من رضایت بخش بود 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
واقعیت زیاد از مامانش خوشم نیومد خواهر و برادرش معمولی ولی از پدرش خیلی خوشم اومد مجلس به سلام و ...

عروسا بيشتر پدرشوهر دوست دارند  

يعني كي دنيا تموم ميشه    حالا ك چي مثلا مثال  امروز اعصابم خرده دلم ميخاد بزنم شل و پل تون كنم    

مامانش با همون لهجه لریش به من گفت که با پسرم برین اتاق حرفاتونو بزنین 

این جمله رو چند بار گفت و من زیاد حرفاشو‌ متوجه نمی شدم

خواهرش به مامانش یواشکی گفت 

چقدر اصرار می کنی، اینا قبلا حرفاشونو زدن

یه جورایی خواهرشوهر بازی 😂

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز