2777
2789
عنوان

قسمی از داستان زندگی من

| مشاهده متن کامل بحث + 20628 بازدید | 475 پست

راستی اینم بگم که واسطه اصرار داشت که فعلا موضوع رو به کسی نگم و وقتی به تفاهم رسیدیم، اونوقت خانواده ها رو در جریان بزاریم. ولی من که با شرایط خانوادم اشنا بودم که نمی تونم بدون اجازشون اب بخورم، از همون اول پدرم رو در جریان گذاشتم 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

واسطه فردا اون ذوز بهم زنگ زد و به قول خودش به سناریو طراحی کرده بود

سناریو از این قرار بود که من به عنوان مراجعه کننده برم در سازمانشون و واسطه پسر رو به من نشون بده 

و تصور من این شد که حتما همین سناریو رو هم برای اون اقا تعریف کرده مه این دختر میاد و او میتونه منو از دور ببینه 


من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

قرارمون شد دوشنبه، سه بعد الظهر

منم حقیقت رو به پدرم گفتم

روز موعود شد

اماده شدم که برم، که دیدم مامان و بابام، هر دوسون زودتر از من اماده شدن مه همراه من بیان😂😂😂

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

پدرم زیر لب غرغر می کرد ولی سعی می کرد خودشو کنترل کنه چون امید داشت مورد میتونه خوب باشه

مانانم سعی می کرد جو رو اروم نشون بده و همه جیز رو طبیعی جلوه بده

منم زیاد احساس خاصی نداشتم، فقط از اینکت دختر عمه ام که بک سال از من کوچکتر بود و هفته قبل با یه پسر تحصیل کرده و خوش تیپ عقد کرده بود، یکم ازرده بودم که چرا من با این موقعیتم، خداوند کمکم نمی کنه که مرد دلخواهم بیاد سراغم

مگه من از خدا چی می خواستم


من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
قرارمون شد دوشنبه، سه بعد الظهر منم حقیقت رو به پدرم گفتم روز موعود شد اماده شدم که برم، که دیدم ...

🤣🤣 مشتاقتر بودن.

باید چیزی رو که دوست نداریم تحمل کنیم، تا از چیزی که برامون ارزشمنده، دفاع کنیم.👌🏻🌸

بالاخره رسیدیم به محل قرار 

واسطه تو حیاط منتظر م بود

همین که دید من  با پدر و مادرم هستم، خشکش زد

با پدر و مادرم احوالپرسی کرد

و ما رو هدایت کرد به سمت لاوی

خودشو رسوند کنار منو و زیر لب شکایت کرد که همه سناریو های منو بهم ریختی. 


من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

بگم از تیپ اون روزم

یک بوت پاشنه باریک حدودا ده سانتی با نوک تیز 

یه پالتوی پوست قهوه ای که دور استین و یقه اش خز داشت

تیپی که برای اون زمان بسیار  مورد دار  محسوب می شد. 

البته اینم بگم مه این لباس ها رو من اجازه نداشتم هر جایی بپوشم 

فقط در جاهایی که با خانواده بودم حق داشتم لباسای دوست داشتنیمو😍😍بپوشم. 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

واسطه ما رو هدایت کرد به سمت یک سری مبل که در یه گوشه لاوی چیده شده بود

همه اونجا تشستیم

من پشتم به سمت در ورودی بود و روم به سمت دیوار  

و نمی تونستم ببینم که چه کسی از پشت سرم قرارت به جمعمون اضافه بشه

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

واسطه زنگ زد به طرف مقابل و بهش گفت که ما در لاپی مناظرش هستیم

یک مجلس اشنایی متفاوت. و خیلی خاص که هیچ وقت انتظارش رو نداشتم 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

سرم پایین بود با گوشه چشم پدرم رو می دیدم

لبخندی رو لبخش نقش برداشت ، فهمیدم مه پسر رو پسندیده، اخه قد و هیکل و تیپ براش اولویت اولش بود

تحصیلات هم که داشت ، حرفی نبود برای مخالفت

یک دفعه دیدم یه سایه بزرگی از پشت سرم افتاد جلوم

مول بابا لنگ دراز

یه مرد چهارشون و قد بلند 

قند تو دلم اب شد ، با دیدن فقط یه سایه،😍

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز