ديشب كه تو شهرمون پر از دسته عزاداري بود و راه بندون ما خانوادگي خونه عمه م بوديم.شوهر من عجله داشت و از قم مهمون براش اوده بود بايد ميرفت.دخترعمه م با وجود چهار برادر گير داده بود به شوهر من داري ميري منم ببر دسته تماشا كنم(هم مسير نبودن اصلا)بعد حاظر شده كه بره با شوهرم...
به من برخورد كه مگه شوهر من اژانس يا وظيفه شه كه ببرتت(چون كاملا حق به جانب ميگفت چرا نميبري منو)
اونم بدون حظور من!!!
گفتم اون عجله داره وايسا خودم ببرمت پياده ت ميكنم برميگردم.كه اونم ناراحت شد با اژانس رفت...!
خدايي حق نداشتم بهم بر بخوره؟!؟يا حق با اون بوده؟!