بس ک اذیتم کردن خون به جیگرم کردن عروسیمو خراب کردن عقدمو خراب کردن روز بله برونم خراب کردن عوضیا با شوهرم رفتیم وسایلم خریدیم اومدیم رفتیم خونشون باهام دعوا کردن چقد اشکم در اوردن ...حالم از شانس کجم خونش روبرومه دختر عوضیش تا بخایم از خونه بریم بیرون میپره بیرون منم میخام بیام....منم هیجی نمیتونم به شوهرم بگم...دیشب شوهرم گفت ناراحتی نگار باهامون میاد گفتم نه که ای کاش لال شده بودم هیچی نگفته بودم...کاش تونسته بودم حرف دلمو بزنم خالی بشم...😔😔
خدا لعنتشون کنه
منم مث توام😔
وا چرا نگی اره
کاملا حستو درک میکنم...
متاسفم😢
من یبار بچه خواهر شوهرم باهامون اومد دور زدن اولش که بود هیچی نگفتم ولی بعدش یه رفتاری نشون دادم که بار اول و اخرشون بشه
مگه با شوه ت رودرواسی داری
بگو این کجا میاد ؟
چرا با شوهراتون دردو دل نمیکنین؟فقط شوهر که نیست شریک زندگی و رفیق همیشگی هم هست چه خوب باشن چه بد
هرچی تو دلته بهش بگو کاری کن فردا از نگفته ها پشیمون نشی و آه بکشی
واي اينطوري نگو منم قراره با خواهرشوهر وسطيم همسايه بشم
کاری نداره. برو بگو نتونستم بگم اونبار، بگو آره خیلی ناراحتم که باید بیرون رفتن دوتاییمون با نگار خانم باشه😒
صاف بگو بچه رو نمیبرم مسئولیت بچه دیگری رو قبول نمیکنم
منم میفهممت عزیزم
من الان حال تو رو دارم
حرف دلتو بزن به شوهرت وگرنه باعث اختلافتون میشه
خدا لعنتشون کنه بگو آره ناراحتم اتفاقه شاید اتفاقی افتاد بهتره باهامون نیاد اگه می دونی شوهرت بدش میاد به جوری به خواهر شوهرت بفهمون دوس نداری اون بیاد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
