سلام بچه ها من همونیم ک گفتم خواهرشوهرم زده پاموناقص کرده حالایه ماه ازاون قضیه میگذره تواین مدت خونه پدرم بودم تاالان خوب شدم میتونین تاپیک قبلیاموبخونین.حالاشوهرم وسایلامونوجم کرده شنبه قراره باربزنه بیادمنم تهرانم قراره بریم قزوین ولی چون پامونمیتونم ازش کاربکشم من نرفتم وسیله جم کنم شوهرم رفته قراربودقولنامه خونمونوکه پیش مادرشوهرمه بگیریم ازمادرشوهرم ک اونم نداد شوهرمم باهاشون دعواش شده و وسایلاروجم کرده قراره شنبه بیاره اینجاهم خونه اجاره کردیم مادرشوهرمیناهم رفتن ازخونه ک شوهرم نبینتشون ک بگه قولنامروبدین حالاکه همه کارادرست شده واسه رفتنمون ازاون خونه امروزشوهرم بهم گفت یکی بهش پیام داده ک زنتوواسه چی میخای ببری شهرغریب زنت یکارایی اینجاکرده توچطورمیخای ببری اونوتوشهرغریب نگهش داری ! البته شوهرم نگفت طرف کیه ک پیام داده بهش .من کاری نکردم هراتفاقیم ک افتاده توزندگیم من به شوهرم گفتم کلاخانواده من طوری بودن ک اصلاآزادی نداشتم۱۶سالگیم شوهرم دادن قبل ازدواج اصلادوست نداشتم الانم۷ساله ازدواج کردم شوهرم روم خیلی غیرت داره حتی توکوچه حق ندارم شلوارلی بپوشم بایدکلا مشکی بپوشموروسری ازچادرنزنم بیرونو....ازشوهرمم خیلی میترسم رواین چیزاحساسه میترسم یچی بگن بهش زندگیم نابودبشه دیشبم خوابای بدمیدیدم که اصلاتعبیرش خوب نیس میترسم آخرکاری ک میخاستیم خلاص شیم ازدست کاراوعذاباشون بخاطراین حرف یه وصله ای بچسبونن بهم زندگیموازهم بپاشونن توروخداراهنماییم کنین چیکارکنم.من این پستوبدظهرگذاشتم حالاگفتم هرچی شدشب بهتون توهمین تاپیک میگم