مادرشوهر من دقیقا اینطوری بود که گفتم
منمن لکه بینی داشتم بیشتر مهمونیای مادرشوهرم نمیرفتم بخاطر پله شون
یبار بهم غذا نفرستاد که حامله ست و شاید دلش بخواد
اصلا حلالش نمیکنم
وقتیم بچه دار شدم وقتی میومد خونمون مثلا برا کمک، فقط با گوشیش بازی میکرد یبار بچمو بغل نگرف
یبار شب پیشم نموند
یبار غذا برام نپخت
حالا فردا مریض بشه انتظار داره برم بهش برسم، کور خونده.
هرچقدر دور باشن اونقد ارامش نصیبت میشه