سلام بچه ها صبح من رفتم خونه همسایه کار داشتم یعنی طبقه دوم خونه اونا هست شوهرم خوابیده بود گفتم برم بیام بیدارش کنم حالا بعد ده دیقه اومدم خونه دیدم نیستش منم خیلی ناراحت شدم گفتم یعنی منو به آدم حساب نکرد بگه من رفتم خدافظ منم اعصابم خورد شد رفتم در مغازه بهش گفتم چرا منو صدا نکردی گفت میخواستم اجازه بگیرم یا با خان خدافظی کنم من اصلا مغازه شوهرم پام نمی زارم اصلا نمیرم بعدش بهم گفت برو منم گفتم بعد از سه سال اومدم مغازه منو بیرون میکنی گفتم الان مشتری زن بیاد خوشت میاد ولی چون منم بیرون میکنی بعد بهم گفت گمشو برو بیرون گفتم نمیرم یه سطل آب دستش بود ریخت بهم منم بغض کردم اومدم بیرون بچه ها من از اونور خیابون رد بشم منو میبینه اینقد حواسش به خیابون هست گفت تو چشمت همش تو خیابون تو کارت نیست گفت مگه کور هستم نبینم تو رو از اونور خیابون بخاطر این عصبانی شد اب ریخت بهم گیر من چکار کنم کارم بنظر شما اشتباه بوده یا اون