دلم خیلی پره بد تر از همه چی با هیچ کس نمیتونم درددل کنم خواهر بزرگم هجده سال از من بزرگتره ملیاردره اوضاع مالیش عالیه یه گن معمولی یه بار داد من پوشیدم اوردم خونمون چون تنم بود و تو عروسی نمیشد عوض کنم و گفتم بشورم بعد بهش بدم یه بار رفتم خونش یادم رفت ببرم بدم بهش حالا زنگ زده میگه گنمو بیار خودم لازم دارم وگرنه میدادم برا خودت در اومده یه لباسی که چهار سال پیش داده بود برای خودم میگه تنت دیدم برام بیارش یه جوراب شلواریمم گم شده من دیگه دوساتم نمیان خونم که بگم اونا بردن من حقیقتش وضع مالیم عالی نیست اما خیلی مغرورم یکی یه چیزی بهم هدیه بده هم زورم میاد قبول کنم چهار ساله ازدواج کردم هنوز غرورم اجازه نمیده به شوهرم بگم دلم پفک کشیده لواشک کشیده خواهرمم میدونه خیلی دلخورم ازش خیلی نتونستم هیچی هم بگم
شوهرم سه سال پیش بیست و پنج ملیون ماشین خرید برای خواهرم که پولشو سر یه هفته بدن ندادن الان ده ملیون دیگش مونده ما خودمون ماشین نداشتیم یه بارم چیزی نگفتیم ولی به خاطر سه تیکه لباس که نهایتا بشه دیویست هزار تومان
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من ازش لباسی نخواستم چهار سال پیش یه تونیکی که شاید الان بیست تومان باشه به زور داده حالا یه جوری رفتار میکنه انگار دزدیم مچمو گرفته کسی که فقط هشت ملیارد پول خونشه چقدر زشته