من قبلا هم گفتم، اما بازم میگم تا ی روز حسش بیاد داستان زندگیمو بگم😅
من ی پاجرو داشتم زمان مجردیم تو کار آفرود و....
این ماشینه کلا مشکل برق داشت (خلاصه میگم)
گشتم و گشتم تا رسیدم ب آدرس شرکت شوهرم...
مرکز خدمات برق خودرو و صنعت! خلاصه ماشینه ی هفته اونجا بود تا نقشه سیم کشی جدید بریزن و درستش کنن و من اونجا جناب مهندس رو ندیدم!
هفته بعد هم بابام رفت ماشینو آورد، بعد چند روز یکی اینستا پی ام داد (آی دی اینستام گوشه شیشه ماشین زده بودم) گفت من مهندس فلانی هستم کاری چیزی داشتین یا مشکلی واسه ماشین پیش اومد در خدمتم...
خلاصه طوری مکالمات پیش رفت ک بعد ی هفته قرار گذاشتیم 😁 دیگه با ماشین من رفتیم پیست هفت حوض و...
رسوندمش شرکت، تا رسیدم تو کوچمون زنگ زد گفت شماره مامانتو بده، این شد ک آشنایی تا عقد ی ماه بیشتر طول نکشید
و سه ماه بعد عقد عروسی گرفتیم
خلاصه خلاصه گفتم داستان مفصله😜😜😜