من یه روز خیلی باکلاس خواستم وارد رستوران بشم...حواسم به در نبود زارت مثل پشه چسبیدم به در...الان چند ماهه رستوران نمیرم..
پیرمرد موبایلش رو برد تعمیر کنه....بعد از مدتی تعمیرکار گفت:موبایلت سالمه پدر جان چیزیش نیست.....پیرمرد با صدای غمگین گفت: پس چرا بچه هام بهم زنگ نمیزنن....
I have died everyday waiting for you...Darling don't be afraid, I have loved you for a thousand years... I'll love you for a thousand more❤❤... Tut elimden beni çok sev... Kimseye verme... Seveceksen ömürlük sev... Bir günlük sevme❤❤... عااااشقتم... عاااشقتم... مثه عطر دعا... مثه رنگ خدا... مثه من که نفس به نفس با تو ام همه جا...❤😍
خداروشکر پیش نیومده ولی شده سوتی بدم موقع حرف زدن بعد خودمم کلی خندیدم😂
خوب از سوتیات بگو کمی بخندیم.
پیرمرد موبایلش رو برد تعمیر کنه....بعد از مدتی تعمیرکار گفت:موبایلت سالمه پدر جان چیزیش نیست.....پیرمرد با صدای غمگین گفت: پس چرا بچه هام بهم زنگ نمیزنن....
پیرمرد موبایلش رو برد تعمیر کنه....بعد از مدتی تعمیرکار گفت:موبایلت سالمه پدر جان چیزیش نیست.....پیرمرد با صدای غمگین گفت: پس چرا بچه هام بهم زنگ نمیزنن....
من یک بار تو خیابون بهم یک خبر خیلی خوشال کننده دادن منم دیدم خیابون پرنده پر نمیزنه شروع کردم غر دادن یهو یه اقا از کوچه درومد😐 هیچی دیگه رسما رفتم تو زمین😂