سری دوم که با زور منو اورد خونه مامانم، برم گردوند همین دو سه هفته ی پیش...بخاطر حرف طلاق بود .. یجورایی همیشه خودمو مقصر دونستم .گفت باید حق طلاقتو باطل کنی پشت نویسی کنی تو همین عقد نامه .مدارکتم میبرم قایم میکنم گاوصندق مامانم.. قبول میکنی زندگیتو کن نمیکنی سیکتیر. تو زن نیسی تو لیاقتت لاشی گریه خیابونی بودنه .ازین حرفا ام حسابی بارم کرد. خب کدوم دختری با همچین زبونی ک ببینه از طرفش مطیعش میشه؟
دوس داره هرچی بگه بگم چشم.مطیع محض بی چون چرا باشم ولی نیش داره زبونش درد ناکه حرفاش. اقا منم قبول نکردم زنگ زدم مامانم مشورت کردم گفت نکن. نمیدونستم از لحاظ قانونی هیچ ارزشی نداره یع پشت نویس کردن!
فک میکردم واقعا باطل میشه
بعد رفتم خونه ینی ب زور اورد منو. هلم داد پرت کرد بیرون از خونه. گفتم غلط کردم گفت پس بیا باطل کن بشین عین سگ زندگیتو کن .
رفتم خونه و چند روز هی برو پیش مشاوره.. جواب نگزفتم مشاوره ها رو رشد فردی و شخصیت من میخان کار کنن. و اصلا براشون مهم نیس که زندگی من چی میشه.
هرکسی بفهمه من سه بار طلاق گرفتم همههههه یه فکر میکنن راجبم اینم اینکه دختره دختره خوبی نبوده بابا اولی بد. دومی بد
سومی ام بد؟.
بابام میگه بیا ترکیه پیش خودم. کار کن درستو ادامه بده خودتو مشغول کن دنبال ازدواج نباش دیگه. ولی من با خودم میگم درسته از اول اشتباه بوده ولی چیزیه که دیگه شدع.
این سه ماه اندازه ی سه سااااله تموم برای من گذشته با خودم میگم سه سال تونستی تحمل کنی بجنگی چرا باید خراب بشه زندگیت
با اینکه خانوادم ب شدت مخالف بودن بابام روزی پنج ساعت مکالمه میکرد باهام صوتی که برنگرد این همه بهت حرومزاده و فحشای بد داده مارو پایمال نکن له نکن. بابای بدبخت منم تازه یادش افتاده پدری کنه ... دلم براش میسوخت
ولی حداقل یه جو اراده داشتم بشنوم و در نهایت به دل خودم.اگرچه حتی غلط تصمیم بگیرم.
خلاصه زنگ زدم گفتم باشه شرطط قبول. گفت باید بیای از مادرم عذر خواهی کنی.غرورت له بشه تحقیر بشی. تا دیگه خونتو ترک نکنی.
اقا مگه میفهمید هی گفتم خودت ب زور اوردیم
اونم میگفت خودت هی حرف طلاق مگه نمیزدی؟
بفرما اینم طلاق. تهش پوچیه جندگیه
مدام منو بخاطر گزشته و طلاقام تحقیر میکنه..
گفتم باشه ببخشید .فدای سرت هزار تا فحش دادی ولی برا خودت مدرک درست نکن. خانوادم مثل من نیستن ببخشن دوس ندارم بهت کوچیک ترین ضربه ای بخوره ازت شکایت کنن .گفت برن بکنن تا ببینن چجوری زندگیشونو اتیش میزنم و شروع کرد عصبانیت و تهدید. ای تو نگران من نباش من زرنگ تر ازین حرفام. گفتم اروم باش
بیا شرطات قبول. از مادرت عذر خواهی میکنم
اصن خانوادمو میزارم کنار بخاطرت ...
قبول کرد اومد دنبالم، یه حسی میگفت اشتباهه نرو فاطمه. ب بابات ب خانوادت خیانت نکن
بهونه اوردم که مدارکمو نمیدن از الکی..
اونم گف بدون مدارک نمیخامت برت نمیگردونم گزاشت رفت. بلاکمم کرد از همه جا
صبحش پاشدم اسنپ زدم با مدارکم
ترسمو قورت دادم رفتم دادم دستش بازم هی دو دل بودم ولی اخرش راضیم کرد انقدرررر فن بیانش خوبه که ادمو خسته میکنه من در مقابلش فقط شنونده ام همیشه. قبول کردم اومدم پشتشم نه داخل خودش هم من نوشتم که باطل میکنم در سلامت و هوشباری حق طلاقمو هم اون نوشت که تصمیم گرفتیم باطل کنیم بخاطر بهتر شدن زندگیمان .بعدا شنیدم از خالم که جرمه
دست برد به اسناد جعل اسناده فلانه. با وکیلا مشورت کرده بودم میگفتن از نظر قانونی باطل نمیشه یه پشت نویس کردن.. منم رفتم انجامش دادم. حالا مونده بود برم از مادرش معذرت خواهی کنم.