از اونروز کتک زدن یه بچه کوچولو که عزیز بابام بود تو خونه شد یه چیزه عادی😢😢😢بخدا الانم یادم میفتاده از بابام متنفررررر میشم .بازم اون دعواها تو خونه ادامه داشت که همش کاره اون زنه....بود که یروز بخاطر اینکه چرا عمه هام زود زود میان خونه مامانبزرگم یه جنگ بزرگ به پاشد جوری که همه همسایه ها جمع شده بودن اون یکی عمه هامم مهمون بودن دیگه شیشه ها شکسته بودن از دست یکی خون میومد از پایه یکی دیگه خون میومد به 110زنگ زدن چه فحشهایه بدی که بابام و زنه به عمه هام میدادن بابام خون به مغزش نمیرسید انگار نمیدونست داره چیکار میکنه