امشب خونه خواهر شوهرم دعوت بوديم پاگشا كرده بود منو همسرم رو كه ما بوديم و خانواده من و مادر شوهر و و پدرشوهرم و جاريم اينا و مادر پدر همسرش هم دعوت كرده بود خواهر شوهرم
ما كه رسيديم ديدم جاريم خيلي تو قيافه بود براي همه و فقط با منو مادرم صحبت ميكرد يا اصلا حرف نميزد انگار قبل ما يه اتفاقي افتادهبود
موقع شام همه داشتن شام ميخوردن و تعريف ميكردن از شام خواهر شوهرم كه يهو جاريم گفت عزيزم با موهاي باز و پريشون و فر فريت غذا درست كردي؟
خواهر شوهرم گفت چي؟
يهو جاريم يه مو از تو غذاش جلو همه درورد گفت موهاتو تو غذات ريختي يا غذاتو تو موهات
خيلي جو سنگين شد خواهر شوهرم ١سال نشده ازدواج كرده جلومادر شوهرش خيلي ضيايع كردش
اصن بغض كرد خواهر شوهرم
خيلي ناراحت شدم براش و بدماومد از حركت جاريم