2777
2789

سلام اسم من مهدیس 25سالمه زایمان دوممه وبچه دومم.29ابان صبح وقتی برای نمازبیدارشدم یه دردخیلی شدیدی اومدتوکمرمو احساس کردم که پریودشدم.موعدپریودم 2اذربود.پریودامم همیشه منظم بود.تعجب کردم که چطور4روزجلوانداختم رفتم دستشویی دیدم پریود نشدم نواربهداشتی هم نداشتم فورا رفتم داروخونه ودوبسته نواربهداشتی خریدموباخودم گفتم بااین کمردرد حتماتاشب پری میاد.خلاصه شب شدودیدم پری نیومد ماه سومی بود که جلوگیری نداشتم.شوهرموبا اصراروالتماس فرستادم داروخونه برام بی بی چک خرید .بهش گفتم دوتا بخر.تا اومد منم فورا پریدم تودستشویی ودیدم بله بی بی چکم مثبت شده.دومی روهم فورا گذاشتم ودیدم بله دومی هم مثبته.اومدم بیرون .وقتی به شوهرم گفتم باورش نمیشد تا بی بی چکو دید.خیلی خوشحال شدیم.یه دونه منوبوسیدو گفت مبارک باشه.خداروشکرکه نی نی دومم توراهه.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

رسیدم به هفته 5یهویی همه ی بدنم یه شب کهیرزدتاصبح که رفتم دکترفقط همه ی بدنم میسوخت و میخاریدتااینکه صبح رفتم دکتروبرام یه پمادترکیبی دادو خداروشکر خیلی موثربودومن حالم خوب شد.خلاصه هفته هاگذشتو دخترم دوسالوسه چهارماهش بود.خیلی بچه ی خوبیه واصلا وابداتوباردیم اذیتم نکردحتی یه ذره.بااینکه من خیلی ویارشدید داشتم وهفته ای یکی دوبارحتما باید سرم میزدم تاسرپابشم.ناگفته نماندکه تمام کارای خونم ودخترم ازاول بارداریم تااخرش باشوهرم بود.بااینکه توشهرغریبی هستم وازخانوادم وحتی خانواده ی شوهرم خیلی دورم ولی خداروهزاران مرتبه شکرکه شوهرم مرد خیلی خیلی خوب وهمراهیه.گذشتوگذشت تارسیدم به اولین ازمایش خون غربالگری .توبارداری اولم دکترم بهم گفت این ازمایشهابرای این هست که اگه ثابت بشه که جنین مشکل داشته باشه ازنظرقانونی میتونی سقط کنی

ولی ازنظرشرعی همچنین چیزی نداریم.ازنظرشرعی تازمانیکه جان مادردرخطرنباشه اجازه سقط نداری.منم گفتم بچموسقط نمیکنم وهرجوری که باشه میخوام فقط سونوی ان تی روبرام بنویسین تاخیالم راحت بشه.اوازمایش خون غربالگری رونرفتم

اماتواین بارداریم نمیدونم چرا هم سونورورفتم وهم ازمایش خون.جواب سونوروبردم دکترگفت خوبه بایدصبرکنی تاجواب ازمایش خونتم بیاد.جواب ازمایش خونم مشکوک به سندروم داون اومد ودکترم گفت دوباره باید توهفته ی 15ازمایشتوتکرارکنی.توهفته ی 15ازمایش کوادمارکروتکرارکردم وجوابش مثبت به سندروم داون شد.خیلی ناراحت بودیم .دکترم برای ازمایشهای تکمیلی بهم یه دکترمعرفی کردوگفت بایدازکیسه اب نمونه بردارن تاجواب قطعی بیاد.باکلی بدبختی مطب دکتروپیداکردیم رفتیم درمطبش دیدیم کلی مریض پشت دربسته موندن .کلی منتظرشدیم ودیدیم اخرشم دکترنیومد.خلاصه باشوهرم همون شب تصمیم گرفتیم توکلمونوبه خداکنیم واصلا پیگیرازمایش نباشیم چون من ازخطرسقط بعدازازمایش امینیوسنتزخیلی میترسیدم.من اگه حتی جواب ازمایش امینیوسنتزمم مثبت میومدبازم بچموسقط نمیکردم هدفم ازانجام ازمایش امینیوسنتزاین بودکه ادامه ی بارداریم تازایمانموتوبرزخ زندگی نکنم.اینم بگم که من اصلا ازازمایش سل فری خبرنداشتم ودو سه ماه پیش تازه فهمیدم که ازطریق خون هم میشه سلامت جنین روفهمید ودکترمم اصلا به این ازمایش اشاره ای نکرده بود.بعدازکلی گشتن تونت دیدم چندتاسایت درمورد سونوی انومالی نوشتن.نوشتن که 80درصدناهنجاریها تو این سونومشخص میشه توهفته ی 18 رفتم سونو خیلی استرس داشتم .تابیادنوبتم بشه کلی اضطراب داشتم تااینکه نوبتم شد رفتم داخل قبل اینکه روتخت بخوابم گفتم دکتراول فقط سلامتشوبهم بگواصلا جنسیتشوبرام مهم نیست گفتم جواب ازمایش خونم مثبت به سندروم داون بوددکترسونوگراف گفت سندروم داون فقط ازطریق گرفتن نمونه ازکیسه اب مشخص میشه توانومالی فقط میزان اب کیسه روبررسی میکنیم وازچیزا ..بعدکلی عددوارقام گفت جنسیت پسرمن ازشدت استرس همه ی بدنم داغ شده بوداحساس میکردم دیگه نمیتونم حرکت کنم وریز ریز گریه میکردم دکترفهمید.بعدش حدود 5دقیقه روصورت جنین زوم کرده بودوبررسی میکرد بهم گفت خانم صورتش خوبه فقط انگاربگی بااین حرف دکتردنیاروبه من دادن اومدم بیرون به شوهرم گفتم بچه حالش خوبه اگه گفتی چیه گفت میدونم پسره توکل باذداریم همه ی اطرافیان میگفتن پسر همچین باقاطعیت میگفتن که فقط بگی روی پیشونی من نوشته بود که پسر .دکترتاریخ زایمانوبرام یکم مردادزد.هفته 37به بعد خیلی توواژنم دردداشتم.اما دردش قابل تحمل بودبعضی وقتها واژنم تیرمیکشیدتارسیدم به 27تیر.صبح که ازخواب پاشدم دیدم اصلا نمیتونم راه برم.واژنم موقع راره رفتن طرز وحشتناکی دردمیکرد

زنگ زدم به دکترم گفت اگه دردش قابل تحمل نیست عصر بیانامه بدم فردابروبخواب بیمارستان.منم عصری رفتم پیشش وبرای فرداش یعنی 28نامه بستری گرفتم کلی هم بادکترم حرف زدم که برام سوندننویسه ولی قبول نکرد.دکترم گفت فرداساعت 10بروبیمارستان

منم ساعت 10رفتم بیمارستان.دکترم یه کنفرانس داشت گفت من بعدتموم شدن جلسه حدودای ساعت 12میام.وقتی رفتم بعدتشکیل پرونده باشوهرم ومادرم رفتیم توبخش مخصوص سزارین اونجا دیگه شوهرموفرستادن رفت ومادرم باهام بود لباساموعوض کردم خیلی استرس زدن سوندوداشتم هی به پرستارمیگفتم میشه سوندنزنین اونم میگفت نه دردنداره .یه خانمی روتخت روبه رویی من بود بهش سوندزدن اصلا اخ نگفت باخودم گفتم حتما دردنداره که خانمه صداش درنیومد بعدم اومدن سراغ من گفتن خودتوشل کن تامتوجه نشی منم خودموشل کردم. واقعا هیچی نفهمیدم یه نفس راحتی کشیدمو گفتم سختترین قسمت سزارینم تموم شد.بعدجواب ازمایشم که مشکوک بود همیشه به شوهرم میگفتم منوکه ازاتاق عمل اوردن اولین کاری که میکنی اینه که بیای بهم بگی بچمون حالش چطوره به خانواده ی خودم وشوهرم ازجواب ازمایش چیزی نگفته بودم .به شوهرم میگفتم هروقت ازاتاق عمل اومدم ازت پرسیدم حال پسرم چطوره خودت منظورموجلومادرم متوجه شو که ازچی ازت میپرسم شوهرمم بنده خدامیگفت مهدیس من مطمئنم که بچمون سالمه نگران نباش .خلاصه بااین استرسی که هیچ کسی خبرنداشت رفتم اتاق عمل.دکترم اومدبهش گفتم خانم دکتر یادته جواب ازمایشم چی بود.توروخدا تابه هوش اومدم بهم بگوبچم سالمه یانه.دکترمم گفت باشه واومد شکمموشستوشوبده ومنم داشتم اشهدمومیخوندم وازخدامیخواستم که شده جون منوبگیری ولی بچم سالم باشه. توهمون اتاق عمل متوسل شدم به امام حسن مجتبی وشش ماهه امام حسین

که دکتربیهوشی اومدویه امپول زد به دستم بهش گفتم سرم داره گیج میره واحساس میکنم دارم یه چیزیخ بالا میارم که دیگه نفهمیدم چی شدووقتی به هوش اومدم هی ازدوروبریام میپرسیدم بچم سالمه گفتن اره بچت خوبه.دوباره ازهوش میرفتم .دوباره وقتی به هوش میومدم دوباره میپرسیدم بچم سالمه میگفتن اره سالمه تااینکه دفعه ی اخر توریکاوری وقتی چشمموبازکردم دیدم که دکترم اونطرفتروایستاده ازش پرسیدم دکترتوروخدابگو بچم سالمه دکترم خندیدو گفت اره خداروشکرسالمه بعدبه پرستارا گفت میدونیدچراهی میپرسه بچم سالمه چون جواب ازمایشش مشکوک به سندروم داون بود.بعدکه ازاتاق عمل اوردنم بیرون تاشوهرمودیدم ازش پرسیدم که بچم سالمه گفت اره عزیزم حالش خوبه خوبه نگران نباش وقتی بردنم توبخش بعد چنددقیقه پسرمواوردن .تونت خونده بودم که

این جوربچه ها کف دستشون صافه وخط نداره تاپسرمواوردن کف دستشودیدم وخیالم راحت شدوهزاران بارخداروشکرکردم.وتاچندروز وقت وبی وقت فقط ازخوشحالی ولطف خدا گریه میکردم.خانما من داستانموننوشتم که یه سریا بیان وبگن که طرزفکرت ورفتارت اشتباه و این بچه ها اگه تودنیا نیان بهترو خودشون اذیت میشنوازاین حرفا

وخداروشکرزایمان خیلی عالی داشتم نسبت به سزارین اولم.من فکرمیکردم زایمان اولم خوب بود ولی خداروشکراین زایمانم خیلی خیلی بهتربودم.پسرم وزنش 3400وخداروشکرزردی هم نداره.3524

به نظرمن وشوهرم همه ی موجوداتی که خداخلق میکنه حق زندگی دارن چه سالم چه معیوب وماحق نداریم جونی که خدابه اونها داده وروحی که خدادراونهادمیده روازشون بگیریم.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792