سلام دوستان.سه روزه که باشوهرم قهرم اخه شب عید امام رضا گف بریم حرم دوستم میخواد مهدی. ببینه (مهدی پسرمونه یکسالشه)منم یکم بهم برخورد گفتم نمیخوام دوست ندارم کسی بخواد ببینه بیاد اینجا چرا من بیام خب جای اون نریم خودمون بریم حرم اونم گف بچه مال منه و از این حرفا که گف دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم منم گفتم باشه بهتر.میدونین سختیش واسم اینه که نگف بیا باهم بریم فقط بخاطر یکنفر دیگه پیشنهاد داد بعدشم من عصر تو ت ل گ ر ا م گفتم که نمیام اما باز سر سفره گف بهش گفتم ادامه نده ناراحتی پیش نیار اما کار خودشو کرد چند روزه میره و میاد اصلا یک کلامم نمیگه دیروز بچم داشت غش میکرد از گریه اما بی تفاوت نگاه میکرد خیلی بهم ریختم