بچه خواهرشوهرم کار بد کرده بود گریه میکرد من بستنی میخوام!
مامانش دعواش کرد و گفت هر چقدر گریه کنی بستنی بی بستنی
نیم ساعت گریشو تحمل کردیم که تربیت خواهرشوهرم زیر سوال نره
یهو مادرشوهرم از راه رسید گفت من طاقت گریه ندارم پاشو بریم برات بستنی بخرم
اونم ذوق زده گریش بند اومد
تا شب هم ۲۰ بار دیگه اون کارو تکرار کرد
چون فهمیده گریه سلاحشه برای گرفتن موضع قدرت!
منم بی رو درواسی گفتم مامان جان کار رو خراب کردی اینو براش توضیح دادم
باید یاد بگیرن اونا هم