دیشب عروس خالمفوت شد ۲۶ سالش بود 🥲🥲عروسش برا ی شهر دیگه بود ...پسرخالموبرده بود شهر خودشون نمیذاشت مادرشو ببینه ...دوماهی یبار بزور اجازه میداد بیاد ...خالم هرشب با گریه میخابید میگف الهی خیر از زندگیشون نبینن ...ميومدنپول از خالم میگرفتن طلا میگرفتن بعدش میرفتن پشت سرشونم نگا نمیکردن دوباره تا ۶ ماه دیگه ..انقد اذیتش کردن کنگم .. پسرخالم خیلی زنشودوس داشت انقد ک قید مادرشو زده بود حتی جواب تماساشم بزور میداد ...داره برا زنش زجه میزنه .دلمکبابه براش .چجوری قراره کنار بیاد با نبودش؟؟؟با لباساش با جهیزیش با همه چی