بخاطر خانواده شوهرم من و شوهرم همیشه احترام شوند نگه میداشتم همیشه ولی اونها تحمل احتراما ندارن دوست دارن همیشه بهشون بی احترامی بشه مثل کاری که برادر شوهرم و جاریم میکنن و همیشه هم عزیزن
موقعی که بچه دومم و باردار بودم برادر شوهرم کاری کرد که شوهرم گفت دیگه نباید ارتباطی باهاشون داشته باشیم یکسان و نیم ارتباط نداشتیم تا چند وقت پیش الکی یه درگیری پیش آورد برادر شوهرم و تو جمع منو زد و باعث شد حتی بچه ام سقط بشه
عزیزم همه خامواده شوهرا بدن ب دل نگیر.من هفته دیگه عروسی خواهرشوهرمه ولی هیچکس بود و نبود من براش مهم نیست عموم مرده هنوز چهلمش ندادیم نکردن بزارن بعد از چهلم ک منم باشم یه عذرخواهی نکردن
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است؛ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست