اول خودم بگم😁😁😁
تو هنرستان یه ناظم داشتیم فووووق عقده ای
از اونایی ک فکر میکرد همه بد فقط خودش خوبه .و هر دفعه ک ب پستش میخوردم محال بود با انگشت جوهری سرکلاس نرم . (هممممش ازم تعهد میگرفت) خیلی بچه هارو اذیت میکرد و حرفای بدی میزد
از اون ناظم هایی بود ک با حرفاش غرور ادم رو خورد میکرد و با چشم غره و انگشت حرف میزد.
اما ب محض اینکه بازرس میومد مدرسه میشد فررررشته تو سرش هم میزدی میگفت یه تو دهنی
هم بهم بزن😂😂
منم ک از دستش شکااار
چشمتووون روز بد نبینه یه روز بازرس داشتیم ....
تو دفتر یه صندلی چرخ دار بود ک پایش شکسته بود
گذاشته بودن کنار دیوار ک ببرن انبار
جای صندلی این ناظممون رو با صندلی خرابه عوض کردم
خانمی ک شما باشید این با بازرس مرد رفت تو دفتر ماهم ک تو اتاق پرورشی ک رو ب روی دفتر بود خودمون رو مشغول کار میکردیم ک ببینیم چی میشه تا نشست با صندلی رفت تو باقالیا پاهاش اومد رو هوا. خودتون دیگه تصورش رو کنید
مرده رو میگی از خنده سررررخ شده بود فقط رفت تو حیاط😃😃😃😃😃
شماهم از خرابکاری ها و شیطنت های مدرستون بگید 😁😁