2777
2789

تو ی مهمونی دیدمش اولین بار، روبروی منم نشسته بود، با خودم میگفتم باید از دوست دخترش رو دید و ازش پرسید تا فهمید چطور شخصیتی داره...

بعد چند ماه خودم دوست دخترش بودم🙈🙈و بعد ازدواج کردیم💕💕

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گفتم چقدر قدش بلنده 😐😐😐😐 نه فکر نمیکردم زنش بشم

 « فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر قلب‌هایتان مُهر خورده است.»  امام حسین علیه السلام

من هر وقت از شوهرم عکس میخاستم بم نمیداد و طفره میرف. چون آتش نشان بود با خودم میگفتم حتما صورتش سوخته یا موردی داره ک عکس نمیده. تا اینکه اولین ملاقاتمون وقتی دیدمش ی دل ن صد دل عاشقش شدم. هیچی از قیافه و هیکل کم نداشت

من مامانشو دیده بودم بعد تو پارک قرار گذاشته بودیم با مامانم و مامانش بریم همو ببینیم . وارد پارک که شدیم یه مادر پسر بودن پسره موهاش کم بود خیلی گفتم مامان بیا برگردیم مطمئنم خودشه من کچل نمیخوام همه مردای فامیل کچلن بسه دیگه . خخخخ   . مامانم گفت زشته حالا شاید اون نباشه خلاصه رفتیم و دیدیم بعلههه . البته بعدا مو  کاشتا   

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز