ای خداا..میفهممتون تک تکتونو..بخدا دلم خونه..بچه ها من هرکاری میکنم دوسم ندارن و اینو نشون میدن..پنشنبه شبا میرفتیم خونشون اما از ماه رمضون که خواهرشوهرم جلو جم بهم گف خفه شو قط کردیم پریشب پدرشوهرم زنگ زد خانمم غذا پخته نمیاین گفتم ببخشید بابا نمیشه بیایم یکم داد زد قط کرد بعد باهمسرم تماس گرفته بود و سرش داد زده بود و قطع کذده بود منم باشوهرم بحث گرفتم پدرمادرته دلشونو نشکونیم پاشو بریم خلاصه رفتیم من کلی عذرخواهی کردم اونام گغتن اصلا مهم نیست بیاین نیاین.نیم ساعت نشستیم بقران مجید از لحظه ورود به حیاط خواهرشوهرم بدو رفت دسشویی و تا نیم ساعت درنیومده بود تا اینکه شوهرم گف شام نمیخوریم پاشو بریم..پاشدیم بیایم خدافظی میکردیم مادرشوهرم گف توی مجردیت نذاشتم بی عرضه بگردی اما الان شلوار پاره تنته ببین مشکل از کیه..
نمیفهنه پول نداریم یاعلی چقد نوشتم..