من بعدعروسیم سه چهاردست چاقوچنگال گرفتم که الان حتی یه دونه هم نمونده خونه ی مانه پررفت وآمده ونه جایی می ریم که توگردش گم کنیم😑
همیشه برام سوال بودکه عابقت اوناچی شد...
حالاهم بختک هی میافته روم خیلی سخته مخصوصااینکه هوشیارباشم وحسش کنم.به شوهرم می گم باورنمی کنه من این جورمواقع باصلوات خلاص میشم
یه چیزدیگه حلقه ی ازدواجم فردای عروسی گم شدقشنگ یادمه گذاشته بودم توجعبه هرچی گشتم نبوداونم یعنی کاراونامی تونه باشه؟
استارتر یک چیزی بهت میگم من این کار کردم خلاص شدم خیلی از دوستان خب باور ندارن ولی واقعا تا وقتی برای خود ادم پیش نیاد نمیشه بهشون خرده گرفت ببین عزیزم اینا به شدت از حضرت علی و حضرت سلیمان میترسن بلند تو خونه بدون ترس داد بزن اگه باز بیایید یا بخواهید من اذیت کنید میسپارمتون به حضرت علی و حضرت سلیمان ببین من حتی لباس هام گم میشد حتی همزاد پسرم میدیدم عین خودش ولی بعد این قسم دیگه خوشبختانه رفتن ببین اینا مثل ویروس میمونن باید دفع بشن وگرنه بعدا دردسر ساز میشن برات این جدی میگم عزیز دلم سعی کن تا یک مدت کنار تختت کتاب قران باشه هر شب ایت الکرسی و سوره ناس بخون شب موقع خواب ایینه اتاق خوابت بپوشون خیلی چیزا را ما جدی نمیگیرم و اینا مثل ویروس وارد زندگی مون میشن
راستی سرکه بریز یک کم تو مایع ظرفشویی ات تو حمام هم همینطور سرکه سفید هیچوقت موقع خواب لباست رو زمین ننداز و البته این بدون بالاترین قدرت برای خداونده پس نباید بترسی قدم اول نترسیدنه
خونه بابام حیات داره تابستونا تو حیات میخپابیدم یه شب که من سرماخورده و گلودرد داشتم و نمیتونستم بخوابم بعد بابام کارش یه جوری بود ساعت چهار پنج صبح میرفت منم پشت پنجره خوابیده بودم بابام اینا اونر پنجره تو حیات رو تخت .صدای قفل درو شنیدم که در بازشد گفتم ای جون بابا بیدار شده بره سرکار در یخچال باز شد کلی تو سالن راه رفت چراغا روشن شد یهو سرمو بلند کردم دیدم بابام خوابیده مامانم هم کنارش خدایا پس کی اومده تو .همونجا خشکم زد تا وقتی هوا روشن بشه از ترس میلرزیدم به خودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
